غمکده یاس

**داســـــــتان تنهایی من ورویـــــــــــــــــــــا**

غمکده یاس

**داســـــــتان تنهایی من ورویـــــــــــــــــــــا**

تنهایی............

نظرات 27 + ارسال نظر
یار مهربون۲۴۵ یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ق.ظ



زندگی یعنی چی ؟

زندگی شاید رفتن باشه شاید هم موندن ولی زندگی هر چی باشه شاید بشه که قشنگ باشه اما وقتی غم توی دلت راه پیدا میکنه زندگیت همش میشه غم غم غم غم

gita پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:51 ب.ظ

برای تو نوشتم که بیایی و بخوانی

اما نه تو و نه هیچکس نخواهد دانست

که من برای تو نوشتم و

همچنان شعرم ناخوانده باقی خواهد ماند

اما من باز هم برای تو خواهم نوشت

dooset daram abi

ممنونم ابجی جونم با این شعر قشنگی که واسم نوشتی


دلشکسته دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:54 ب.ظ

خداوند وقتی بندگانش را می آفرید
....با پری از مرغ پر طلا
....با قلم نوک طلا
بروی پیشانیشان نوشت قصه ی خوب سرنوشت
اما نوبت به ما که رسید
....مرغ پر طلا پرید
....قلم نوک طلا شکست
و خداوند پری از مرغ غم گرفت و بروی پیشانیم نوشت قصه ی تلخ سرنوشت

سر نوشت را نتوان از سرنوشت

کاشکی مینوشتی کی هستی؟

م.ن دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:25 ب.ظ

شیشه ای می شکند...

یک نفر می پرسد:

چرا شیشه شکست؟

مادر میگوید:شاید این رفع بلاست

یک نفر زمزمه کرد..

باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد.

شیشه ی پنجره را زود شکست.

کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست

عابری خنده کنان می آمد...

تکه ای از آن را برمی داشت.

تو خودتو معرفی کن در اینکه مهم هست یا نیست

بذار من تصمیم بگیرم

.... چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:51 ب.ظ



اگر سه چیز نبود ، فرزند آدم هرگز برای چیزی سر خم نمی کرد :

فقر ، بیماری و مرگ

!!! سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:54 ب.ظ

شاید آنروز که سهراب نوشت :تا شقایق هست زندگی باید کرد
،خبری از دل پر درد گل یاس نداشت ، باید اینگونه نوشت : هر گلی هم باشی ، چه شقایق ، چه گل پیچک و یاس، زندگی اجبار است.

پ.ش پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:14 ق.ظ

در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) چنین آمده است: هر صدقه که برای یتیمی بدهید فرشته ای آن را در طبقی از نور قرار می دهد که شعاع درخشان آن تا هفت آسمان می رسد و آن فرشته با آن طبق نور بر سر قبر مؤمن آمده و میگوید: اسلام علیک یا اهل القبور و می گوید این هدیه را از اهل شما برایتان فرستاده اند و میت آنرا گرفته و وارد قبر خود می کند و بدان وسیله خوابگاهش وسیع می شود و سپس فرمودند: بدانید که هر کسی که متوفی را با صدقه خود مورد مهر قرار دهد نزد خداوند اجر شهدای احد را دارد و روز قیامت در سایه عرش خداوند که در آنروز سایه ای جز آن نیست قرار می گیرد ..."

!!! پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:16 ق.ظ

عبد الله بن سلیمان می گوید از حضرت صادق (ع) در مورد زیارت قبرهای مؤمنین سؤال کردم فرمود: در روز جمعه کنار قبر آنها برو و آنها را زیارت کن چه آنکه هر کس از ایشان در ضیق باشد بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب گشایش در کار ایشان انجام شود از این رو در این روز هر کس به زیارت آنها رفته ایشان آگاه می شوند ولی پس از طلوع خورشید آنها یله و رها می شوند.

پرسیدم آیا مردگان از آنا نکه به زیارت قبرشان می روند آگاه شده و شاد می شوند؟ فرمود: آری و نیز از بازگشت زائران از قبور به محلهای خود وحشت می کنند.

مطابق این روایت روز جمعه بین الطلوعین وقت بسیار خوبی برای زیارت اهل قبور است.
البته زیارت اهل قبور غیر از آنکه باعث منفعت مردگان است موجب پندگیری و عبرت برای زندگان و آمادگی برای سفر آخرت نیز هست. بنا به فرموده حضرت علی (ع) بگذارید و بگذرید، چشم بیندازید و دل مبازید که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت.

!!! پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:32 ق.ظ

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
تقى صالح مرحوم محمد رحیم اسماعیل بیگ که در توسل به اهلبیت : و علاقه قلبى به حضرت سیدالشهداء علیه السلام کم نظیر و از این باب رحمت برکات صورى و معنوى نصیبش شده و در رمضان 87 به رحمت حق واصل شده نقل نمود که در شش سالگى مبتلا به درد چشم و تا سه سال گرفتار بوده و عاقبت از هر دو چشم کور گردید در ماه محرم ایام عاشورا در منزل دائى بزرگوارش مرحوم حاج محمد تقى اسماعیل بیگ روضه خوانى بود و چون هوا گرم بود شربت خنک به مردم مى دادند گفت از دائى خود خواهش کردم که من به مردم شربت دهم ، فرمود تو چشم ندارى و نمى توانى ، گفتم یک نفر چشم دار همراه من کنید تا مرا یارى دهد قبول فرموده و من با کمک خودش مقدارى به مردم شربت دادم .
در این اثناء، مرحوم معین الشریعه اصطهباناتى منبر رفته و روضه حضرت زینب 3 را مى خواند و من سخت متاءثر و گریان شدم تا اینکه از خود بى خود شدم ، در آن حال ، مجللّه اى که دانستم حضرت زینب 3 است دست مبارک بر دو چشم من کشید و فرمود خوب شدى و دیگر چشم درد نمى گیرى .
پس چشم گشودم اهل مجلس را دیدم ، شاد و فرحناک خدمت دائى خود دویدم تمام اهل مجلس منقلب و اطراف مرا گرفتند، به امر دائى ام مرا در اطاقى برده ومردم را متفرق نمودند و نیز نقل نمود که در چند سال قبل مشغول آزمایش بودم و غافل بودم از اینکه نزدیکم ظرف پر از الکل است کبریت را روشن نموده ناگاه الکل مشتعل شد وتمام بدن از سر تا پا را آتش زد مگر چشمانم را.
چند ماه در مریضخانه مشغول معالجه بودم از من مى پرسیدند چه شده که چشمت سالم مانده ، گفتم عطاى حسین علیه السلام است و وعده فرمودند که تا آخر عمر چشمم درد نگیرد.

[ بدون نام ] جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 ق.ظ

ای بنده ی ما چه بی وفایی

کز مهر به سوی ما نیایی

آنگه که تو را دهیم دردی

ناچار شوی دمی بیایی

وآنگه که تو را دهیم شفایی

یاغی شوی و دگر نیایی

علیرضا/ش دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:13 ق.ظ

شاگرد ابلیس
سرگرمی
سرگرمی
سرگرمی

دو پسر بچه ی 13 و 14 ساله کنار رودخانه ایستاده بودند که یکی از آن مردان شرور که بزرگ و کوچک حالی شان نمی شود، برای سر کیسه کردنشان و ابتدا به پسر بچه ی 13 ساله که خیلی هفت خط بود گفت: من شیطان هستم اگر به من یک سکه ندهی همین الان تو را تبدیل به یک خوک می کنم.

پسر بچه ی 13 ساله ی زبر و زرنگ خندید و او را مسخره کرد و برایش صدایی در آورد! مرد شرور از رو نرفت و به سراغ پسر بچه ی 14 ساله رفت و گفت: "تو چی پسرم! آیا دوست داری توسط شیطان تبدیل به یک گاومیش شوی یا اینکه الآن به ابلیس یک سکه می دهی؟ "پسر بچه ی 14 ساه که بر عکس دوست جوانترش خیلی ساده دل بود با ترس و لرز از جیبش یک سکه ی 50 سنتی درآورد و آن را به شیطان داد!

مرد شرور اما پس از گرفتن سکه ی 50 سنتی از پسرک ساده دل، به سراغ پسرک 13 ساله رفت و خشمش را با یک لگد و مشت که به او کوبید، سر پسرک خالی کرد و بعد رفت. چند دقیقه بعد پسرک زبر و زرنگ به سراغ پسر ساده دل آمد و وقتی دید او اشک می ریزد، علت را پرسید که پسرک گفت: "با آن 50 سنت باید برای مادر مریضم دارو می خریدم" پسرک 13 ساله خندید و گفت: "غصه نخور، من سه تا سکه ی50 سنتی دارم که 2 تا را می دهم به تو." پسرک ساده دل گفت: "تو که پول نداشتی!" پسرک زرنگ خندید و گفت: "گاهی می شود جیب شیطان را هم زد"

عالی بود دستت درد نکنه

علیرضا/ش دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ق.ظ



برخیز که فجر انقلاب اسلامی امروز / بیگانه صفت، خانه خراب است امروز

هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد / از لطف خدا نقش بر آب است امروز . . .

دهه فجرمبارک

.

ممنو ن بر شما هم مبارک

علیرضا/ش دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 ب.ظ


اتفاق...

یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف بدی می کنه .بطوریکه ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه .ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جان سالم بدر می برند.وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن فراضه شده بیرون میان اون خانم بر میگرده میگه .آه چه جالب شما مرد هستید... ببینید چه بروز ماشینامون اومده !همه چیز داغان شده ولی ما سالم هستیم .این باید نشانه ای از طرف خدا باشه که اینطوری با هم ملاقات کنیم و زندگی مشترکی را با صلح و صفا آغاز کنیم ! مرد با هیجان پاسخ میگه:"بله کاملا" با شما موافقم این باید نشانه ای از طرف خدا باشه !"بعد اون زن ادامه می دهد و می گه :"ببین یک معجزه دیگه. ماشین من کاملا" داغان شده ولی این شیشه مشروب سالمه .مطمئنا" خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن رو جشن بگیریم !بعد زن بطری رو به مرد میده .مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان میده و درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو می نوشد.بعد بطری رو برمی گرداند به زن .زن درب بطری را می بندد و شیشه رو برمی گردونه به مرد.مرده می گه شما نمی نوشید؟! زن در جواب می گه : نه . فکر می کنم باید منتظر پلیس بشم



ممنونم عالی بود

علیرضا/ش دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:42 ب.ظ

ماهیگیر


دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند . یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمی دانست .
هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت ، آنرا در ظرف یخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند ، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ آنرا به دریا پرتاب می کرد .
ماهیگیر با تجربه از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهی را از دست می دهد بسیار متعجب بود . لذا پس از مدتی از او پرسید :
- چرا ماهی های به این بزرگی را به دریا پرت می کنی ؟
مرد جواب داد : آخر تابه من کوچک است !
گاهی ما نیز همانند همان مرد، شانس های بزرگ، شغل های بزرگ، رویاهای بزرگ و فرصت های بزرگی را که خداوند به ما ارزانی می دارد را قبول نمی کنیم. چون ایمانمان کم است .ما به یک مرد که تنها نیازش تهیه یک تابه بزرگتر بود می خندیم، اما نمی دانیم که تنها نیاز ما نیز، آنست که ایمانمان را افزایش دهیم. خداوند هیچگاه چیزی را که شایسته آن نباشی به تو نمی دهد .
این بدان معناست که با اعتماد به نفس کامل از آنچه خداوند بر سر راهت قرار می دهد استفاده کنی . هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست .
به یاد داشته باش :
به خدایت نگو که چقدر مشکلاتت بزرگ است ،به مشکلات بگویید که خدایتان چقدر بزرگ است.

ممنونم عالی بود دستت درد نکنه

علیرضا/ش سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:22 ق.ظ

رحلت جانگداز پیامبر اسلام (ص) و شهادت امام حسن و امام رضا (ع) را به شما و خانواده محترمتسلیت عرض میکنم

علیرضا/ش سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:49 ق.ظ

رحلت جانگداز پیبامبر اکرم (ص)و شهادت گلهای بوستان محمدی حضرت امام حسن مجتبی (ع) و حضرت امام رضا (ع)
بر شما و خانواده محترم تسلیت باد.
در سوگ نبی (ص) ، جهان سیه می پوشد & در سینه ، دل از داغ حسن (ع) می جوشد.
از ماتم هشتمین امام معصوم (ع) & هر شیعه ز درد جام غم می نوشد.

ممنونم بر شما هم تسلیت باد

علیرضا/ش سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:53 ق.ظ

خاطره‌ای از زبان امیرالمؤمنین ؛ امام علی ( علیه السلام ) :

« پیامبر اکرم (ص) هم ، ضامن آهو بوده اند. »

اکنون به من گوش کنید تا خاطره‌ای از حبیبم، پیامبر خدا (ص) برایتان نقل کنم :
" روزی رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) از جایى مى‌گذشت ، در بین راه ، گذارشان بر ماده آهویى افتاد که در خیمه و خرگاهى بسته شده بود.
آن حیوان به قدرت خدا زبان بگشود و با پیامبر گرامى سخن گفت و به آن حضرت عرض کرد:
اى فرستاده خدا! من مادر دو آهو بچه‌ام که اینک هر دو، گرسنه و تشنه‌اند و پستان هایم از شیر آکنده، از شما تقاضا دارم ( هر چند ) ساعتى مرا رها سازید تا پس از شیر دادن آنها بازگردم و دوباره در همین جا به بند نشینم.
رسول خدا ( که درود خداوند بر او و خاندانش باد. ) فرمود: چگونه این کار ممکن است، در حالى که تو صید و شکار مردم و اسیر و دربند هستى؟ آهو گفت : اگر رهایم کنید ( به زودى ) باز آیم و شما خود مرا در بند کنید.
پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله ) پس از آنکه از حیوان تعهد گرفت، رهایش ساخت.
چیزى نگذشت که آهو بازگشت اما پستانش از شیر ، تهى گشته بود.
پیامبر اکرم (ص) ، حیوان را در همان مکان بست و سپس پرسید: این آهو شکار کیست ؟
گفتند: صیاد و مالک آن ، شخصى از تیره عرب است.
رسول خدا ( بى درنگ ) رهسپار آن قبیله شد و به منظور رهایى حیوان، قصد خریدن آهو را کرد و در این خصوص با صیاد سخن گفت ، اما صیاد گفت : اى فرستاده خدا! پدر و مادرم فداى شما، این حیوان را از همین جا رها ساختم.
آنگاه پیامبر خدا ( که درود خداوند برو و خاندانش باد ) به جمع حاضر ، روى کردند و فرمودند:
اگر چارپایان نیز به میزان شما از مرگ ( و سختی هاى پس از آن ) خبر داشتند، هرگز از آنها، گوشت فربهى نمى خوردید.

واقعا عالی بود دســـــــــــــتت درد نکنه

علیرضا/ش چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 ق.ظ

زندگی یعنی مسیری روی آب

زندگی یعنی نه بیداری نه خواب

زندگی یعنی سرای امتحان

زندگی یعنی در آن عاشق بمان

زندگی یعنی کمی و کاستی

زندگی یعنی دروغ و راستی

زندگی یعنی صفا ، مهر و وفا

زندگی یعنی ستم ، جور و جفا

زندگی یعنی سفر ، راهی دراز

زندگی یعنی جهانی رمزوراز

زندگی یعنی مهی در پشت ابر

زندگی یعنی بلا و درد و صبر

زندگی یعنی دو روزی میهمان

زندگی.........................

ممنونم بازم مثل همیشه عالی نوشتی

علیــــــــــــــــرضـــــــــــ چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:59 ق.ظ

کلمه ها.........


سازنده ترین کلمه((گذشت)) است...آن را تمرین کن.

پرمعنی ترین کلمه((ما)) است...آن را به کار بر.

عمیق ترین کلمه((عشق)) است...به آن ارج بده.

بی رحم ترین کلمه(( تنفر)) است...با آن بازی نکن.

خودخواهانه ترین کلمه((من)) است...از آن حذر کن.

نا پایدارترین کلمه((خشم)) است...آن را فرو بر.

بازدارنده ترین کلمه((ترس)) است...با آن مقابله کن.

با نشاط ترین کلمه ((کار)) است...به آن بپرداز.

پوچ ترین کلمه((طمع)) است...آن را بکش.

سازنده ترین کلمه((صبر)) است...برای داشتنش دعا کن.

روشن ترین کلمه((امید)) است...به آن امیدوار باش.

ضعیف ترین کلمه((حسرت)) است...آن را نخور.

تواناترین کلمه((دانش)) است...آن را فرا گیر.

محکم ترین کلمه ((پشتکار)) است...آن را داشته باش.

سمی ترین کلمه((شانس)) است...به امید آن نباش.

لطیف ترین کلمه((لبخند)) است...آن را حفظ کن.

ضروری ترین کلمه((تفاهم)) است...آن را ایجاد کن.

سالم ترین کلمه((سلامتی)) است...به آن اهمیت بده.

اصلی ترین کلمه((اعتماد)) است...به آن اعتماد کن.

دوستانه ترین کلمه((رفاقت)) است...از آن سو استفاده نکن.

زیباترین کلمه((راستی)) است...با آن روراست باش.

زشت ترین کلمه((تمسخر)) است... دوست داری با تو چنین شود؟؟

موقر ترین کلمه((احترام)) است...برایش ارزش قایل شو.

آرامترین کلمه((آرامش)) است...به آن برس.

عاقلانه ترین کلمه((احتیاط )) است...حواست را جمع کن.

دست و پا گیر ترین کلمه((محدودیت)) است...اجازه نده مانع پیشرفتت شود.

سخت ترین کلمه ((غیر ممکن)) است...وجود ندارد.

مخرب ترین کلمه((شتابزدگی)) است...مواظب پلهای پشت سرت باش.

تاریک ترین کلمه((نادانی)) است...آن را با نور علم روشن کن.

کشنده ترین کلمه((اضطراب)) است...آن را نادیده بگیر.

صبور ترین کلمه((انتظار)) است...منتظرش بمان.

با ارزش ترین کلمه((بخشش)) است...سعی خود را بکن.

قشنگ ترین کلمه((خوشرویی)) است...راز زیبایی در آن نهفته است.

رسا ترین کلمه((وفاداری)) است...بدان که جمع همیشه بهتر از یک فرد بودن است.

محرک ترین کلمه((هدفمندی)) است...زندگی بدون آن پوچ است.

و هدفمند ترین کلمه((موفقیت)) است...پس پیش به سوی آن.

ممنونم عالی بود دستت درد نکنه

علیرضا/ش پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:38 ق.ظ

خراسان می‎دهد بوی مدینه/ خراسان کوه غم دارد به سینه

خراسان را سراسر غم گرفته/ در و دیوار آن ماتم گرفته

شهادت امام رضا(ع) تسلیت باد



ممنونم بر شما و خانواده محترم هم تسلیت باد

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ب.ظ


ای که می نازی به صد ما و منی
تا به کی از شر دنیا ایمنی

اندر این دنیای فانی دل نبند
هر که آمد در جهان شد مردنی

گر جهان گردد به کامت یکسره
گر زمین و آسمان بر هم زنی

هرچه خواهی لذت دنیای دون
هر چه پردازی به خواب و خوردنی

عمر اگر چون نوح طولانی کنی
گر شوی مانند قارونها غنی

هر چه داری گنج و کاخ و سیم و زر
سوی آن دنیا نباشد بردنی

تکیه بر مال و مقام و جا مکن
کس در این دنیا نباشد ماندنی

دیگران رفتند و ما هم می رویم
زیر خاک و سنگ های چند منی

راه نیکان گیر و نیکوئی نما
کین جهان ارزش ندارد ارزنی

×××××××××××

دنیا دست ماست بیاین خرابش نکنیم

واسه خوب زیستنمون دوباره خواهش نکنیم

عمرمون کفاف جبران بدی را نمیده

بعد مردن چه کسی دوباره دنیا رو دیده

همه ساعتا و روزا می رسن به ماه وسال

عمرمون درگذره یه وقت نمونیم تو خیال

نکنه تو خاطرات زندگی جا بمونیم

غزل رفتن را با خیال راحت نخونیم

این دو روز زندگی بیاین فقط خوبی کنیم

یه روز اومدیم به دنیا یه روزم باید بریم

×××××××××××

خداوند بی نهایت است

اما به قدر نیاز تو فرود می آید

،به قدر آرزوی تو گسترده می شود

و به قدر ایمان تو کارگشا است.

×××××××××××

مثبت بی نهایت ( انسان ) منفی بی نهایت !!!!

انسان نقطه ای است بین دو بی نهایت

بی نهایت لجن و بی نهایت فرشته

بنگر به طرف کدام یک می روی

دکتر شریعتی

×××××××××××

زندگی...

زندگی بافتن یک قالیست

نه همان نقش ونگاری که خودت مى خواهى

نقشه ازقبل مشخص شده است

تودراین بین فقط مى بافى

نقشه راخوب ببین!

نکند آخرکار، قالى زندگیت را نخرند...

×××××××××××

گل اگر خار نداشت

دل اگر بی غم بود

اگر از بهر پرستو

قفسی تنگ نبود!

زندگی

عشق

اسارت

همه بی معنی بود...


×××××××××××

سرنوشت آدما عین دایره میمونه !

هر پایانش میتونه یه شروع دوباره باشه

×××××××××××

دنیا بر اهل آخرت و آخرت بر اهل دنیا حرام است و این دو بر اهل خدا حرام است...



اهل دنیا نگویید :

آخرت؟!

اهل خدا نگویید :

دنیا؟!

هم دنیا و هم آخرت را با هم بخواهید....

×××××××××××

از اشتباهات دیگران درس بیاموزیم

چون زندگی آنقدر طولانی نیست

تا همه آن ها را خودمان تجربه کنیم.

×××××××××××

همیشه فکر کن توی یه دنیای شیشه ای زندگی می کنی پس

به طرف کسی سنگ پرتاب نکن

چون اولین چیزی که میشکنه دنیای خودته

×××××××××××

مانند آسمان بخشنده و مانند زمین افتاده باش

رمز زندگی همین است .

علیرضا/ ش پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ب.ظ

امام صادق (ع) : روزی جناب سلیمان (ع) با یکی از نزدیکانش نشسته بود که ناگاه فرشته مرگ مانند جوانی بر او وارد شد و به آن شخص که نزیک سلیمان بود نگاهی تند نمود هنگامی که فرشته بیرون رفت همنشین سلیمان (ع) به او گفت این مرد جوان که بود ؟ سلیمان فرمود او ملک الموت بود مرد گفت من دیدم به من چنان نگریست که گویا قصد مرا دارد سلیمان که ناراحتی و اضطراب او را ید به او گفت حالا از من چه میخواهی مرد گفت از شما میخواهم که مرا از دست او نجات دهی و به باد دستور دهی تا مرا به دورترین نقاط هند ببرد پس سلیمان (ع) به باد دستور این کار را داد و باد آن فرمان را به انجام رسانید پس ساعتی بعد از این ماجرا فرشته مرگ دوباره نزد سلیمان حاضر شد سلیمان به وی گفت چرا تو به همنشین من نگاهی طولانی کردی ؟ ملک الموت پاسخ داد : زیرا من از جانب خدا مامور شده بودم که در ساعتی نزدیک او را در دورترین نقاط هند قبض روح کنم ولی ساعتی پیش که برای سرکشی به وضعیت او آمدم او را نزد تو و در اینجا دیدم و تعجب نمودم اما اینک او را در همانجائی که مقرر بود قبض روحش نمودم و از آنجا باز میگردم.



بله هر که به روز خودش میمیره

ع.ش پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:36 ب.ظ

رسول اکرم (ص) : در شب معراج از ناحیه پروردگار خطاب آمد : ای احمد دشمن بدار دنیا و اهل آنرا و دوست بدار آخرت و اهلش را عرض کردم پروردگارا اهل دنیا چه کسانی میباشند ؟ ندا آمد : اهل دنیا کسی است که خوردنش زیاد و خنده اش بسیار و خوابش طولانی است و کسی است که راضی به قضای الهی نیست اهل دنیا از گناهانی که از او سرزده معذرت خواهی نمی کند و اگر کسی از او پوزش طلبد قبول نمی کند شخص دلبسته به دنیا هنگام معصیت پروردگار شجاع است و در هنگام انجام اطاعت حق تعالی کسل و تنبل است اهل دنیا آرزویش طولانی است در حالی که مرگش نزدیک است و او کسی است که در مقابل استاد خود که از او علم فرا گرفته تواضع ندارد و او کسی است که در نظر خویش خود را عاقل می پندارد ولی در نزد عارفین به حق جاهل و نادان شمرده میشود.

ممنونم

علیرضا/ش پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:40 ب.ظ

رسول اکرم (ص) : بدبخت ترین مردم کسی است که آخرت خویش را به دنیایش بفروشد و بدبخت تر از او کسی است که آخرت خود را به خاطر دنیای دیگران از دست بدهد.

ممنونم بازم مثل همیشه قشنگ بود

علیرضا/ش پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ب.ظ

امام صادق (ع) : یعقوب احمر گوید جهت تعزیت به خاطر فوت اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق (ع) خدمت ایشان شرفیاب شدم حضرت به یاد فرزندشان ترحمی نموده سپس عرض نمودند : حق تعالی خبر فوت رسولش را به او داده فرمود : سوره زمر آیه 30 : (( البته تو خواهی مرد و دیگران هم خواهند مرد )) و نیز فرمود : سوره انبیاء آیه 35 : (( همه مخلوقات مزه مرگ را خواهند چشید )) سپس فرمودند : اهل زمین خواهند مرد و از آنها احدی باقی نخواهد ماند سپس اهل آسمانها خواهند مرد و از ایشان احدی باقی نمی مانند مگر ملک الموت و حاملان عرش و جبرئیل و میکائیل. سپس ملک الموت می آید و نزد حق تعالی می ایستد پس حق تعالی خطاب میکند چه کسی باقی مانده و حال آنکه خود بهتر میداند که کی باقی مانده پس ملک الموت می گوید باقی نمانده جز من و حاملان عرش و جبرئیل و میکائیل پس امر میشود که ایشان را هم بمیران. ملک الموت گوید پروردگارا ایشان فرشتگان امین تو انند پس ندا آید من مقرر کرده ام برای هر نفسی که در آن روح بوده باشد مرگ را . پس ملک الموت ایشان را قبض روح کند سپس بیاید نزد حق تعالی غمگین و از ترس به بالا نگاه نکند و حق تعالی از او بپرسد چه کسی باقی مانده است گوید پروردگارا غیر من کسی باقی نمانده خطاب رسد بمیر ای ملک الموت پس او نیز بمیرد آنگاه حق تعالی زمین و آسمانها را به دست قدرت خود بگیرد و ندا کند کجایند آنهائی که با من خدائی دیگر شریک قرار دادند و کجایند متکبرانی که از دستوراتم سرکشی می نمودند.


واقعا عالی بود دستت درد نکنه

علیرضا/ش پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 ب.ظ

دل بر این پیــــــرزن عشــــوه گر دهــــر مبــــنـد
کاین عروسی است که در عقد بسی داماد است

علیرضا/ش پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:04 ب.ظ

شکوه ، تقوا و شگفتی از زیبایی شور انگیز طلوع خورشید را باید از دور دید

اگر نزدیکش شویم از دستش داده ایم .

لطافت و زیبایی گل در زیر انگشتان تشریح می پژمرد

آه که عقل این ها را نمی فهمد

(شریعتی)

ممنونم زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد