غمکده یاس

**داســـــــتان تنهایی من ورویـــــــــــــــــــــا**

غمکده یاس

**داســـــــتان تنهایی من ورویـــــــــــــــــــــا**

تــــــــــــو کجایی مادر...................

  

سلام بانوی من
 

سلام مادرم
 

دستهایم تو را میجوید
 

اگرچه من کجا و تو کجا 


اما خیال و رویایت زیباست 


در رویایم سر بر دامنت مینهم
  

اشکهایم اگرچه برا ی دنیاست اما 


مهر تو فزونتر از این حرفاست 


دست بر گونه هایم بگذار 


مهربانی ات را به بازارم بیار
 

من تنهای این شهرم
 

غریب تر از دورترین ستاره ها 


منم و نیاز سردرگم و تنهایی
 

دل من خسته ز بی فردایی
 

اه مادر 


نگرانتر از تو
 

چه کسی دست مرا میگیرد 


من به تو پناه اورده ام از هرچه شکست 


از هرچه دروغ /از هرچه ریا 


دل من میخواهد به تو پیوند خورد 


چه کنم با غم دل /منم و حسرت تو 


شب و خون خوردن و ساکت ماندن
 

تو کجایی مادر/بی بها گردیدم 


مانده در راهم و کس نیست که نیست
 

که اگر هم باشد 


زخم ودردیست دگر
 

تو کجایی مادر تو کجایی مادر
 

مانده در راهم و کس نیست که نیست
 

تو کجایی مادر 


نظرات 7 + ارسال نظر
ع فانی شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:33 ق.ظ

تاکه بودیم نبودیم کسی

کشت مارا غم بی هم نفسی

تا که رفتیم همه یار شدند

خواب رفتیم همه بیدار شدند

دوستان قدر آیینه بدانند چو هست

نه در آن وقت که افتاد و شکست

مهم نیست چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 ب.ظ

کاش بیایم برای بی پناها سایبون باشیم
با دلای شکسته کمی مهربون باشیم
کاش بیایم به باغبونا کمی حرمت بذاریم
احترام دلای شکسته رو نگه داریم
کاش به مهربونترا دین مون وادا کنیم
سهم خوشبختی مون رو وقف بزرگترا کنیم
کاش یه کاری بکنیم که خستگی ها در بشه
مرهمی بشیم که زخم آدما بهتر بشه
کاش که شاخه ی درخت زندگی رو نشکنیم
هفته ای یه بار به باغبونامون سر بزنیم
کاش که پاک کنیم تمام اشکایی که جاریه
خوب نگه داریم چیزی که واسه یادگاریه
کاش دس پرنده های بی پناه و بگیریم
توی آسمون بریم دامن ماه و بگیریم
کاش با مهربونی مون غصه ها رو کم بکنیم
رشته های عشق رو تا همیشه محکم بکنیم
کاش بنشینیم پای صحبت اونا که بی کسن
اگه درد دل کنن به آرزشون می رسن
کاش تو عصری که همش سنگیه و آهنیه
بگیم از چیزایی که خوبه ولی رفتنیه
کاش هنوز دیر نشده قدر هم و خوب بدونیم
نکنه دیر بشه تا ابد پشیمون بمونیم
کاش که این یه جمله هیچ موقع ز یادمون نره
آدمی چه بد باشه چه خوب باشه مسافره



ممنونم که اومدی اما اسمت واسه من مهمه کاشکی مینوشتی

بگذار گریه کنم چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ب.ظ

گدا شدن به در خانه دوست قصد دیدن اوست وگرنه نان شب را هر گدایی دارد



آره با حرفت موافقم

اشک چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:50 ب.ظ

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران



ممنونم که به دیدن غمکده من اومدی اما ای کاش آدرسی از خودت بجا میذاشتی

بیاد مادر چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:55 ب.ظ

محبت را باید از درخت آموخت ، که سایه از سر هیزم شکن بر نمی دارد.خیلی زیبا بود.هر چقدر در مقام این فرشتگان الهی بنویسیم نمیتوانیم ذره ای از زحماتش را پاس بداریم. درود به روان مادر گرامیت و روحش شاد و قرین رحمت الطاف الهی .



ممنونم و خدا اموات شما رو هم بیامرزه

مهم نیست جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 ب.ظ

دیروز دلم تنگ شد و با آسمان و دلتنگی‌اش
با زمین و تنهائیش
با خورشید و نبودنش
به یادمادرسخت گریستم
مادرم وقتی رفت، سقف این خانه ترک بر میداشت
مادرم وقتی رفت ،دل من سخت شکست
خاطر خاطره ها رخ بنمود
زندگی چرخش یک خاطره است
خاطر خاطره ها را نبریدش از یاد
مادرم وقتی رفت آسمان غمزده بود
و زمین منتظر …..
زندگی چرخش ایام و گذار من و توست
و کسی گفت به من:
آب را گل نکنید
مادرم در خاک است
زندگی می‌گذرد
کاش یک فاتحه مهمان شقایق باشیم
و زمین کوچک نیست
دل ما تنگ و نفس سنگین است
کاش میشد آموخت که سفر نزدیک است
خاطر خاطره‌ها را نبریدش از یاد
زندگی می‌گذرد
کاش یک فاتحه مهمان شقایق باشیم



همیشه عاشقتم مادر جان











منم دلم واسه مامانم تنگ شده

محمد مقدس جمعه 18 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:39 ب.ظ

سلام یاسمن
واقعا دلم گرفت
منم دلم واسه پدر بزرگم تنگ شده

من الان دارم گریه میکنم
خیلی خوبیی
09154860026
به من حقیر یه زنگ بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد