غمکده یاس

**داســـــــتان تنهایی من ورویـــــــــــــــــــــا**

غمکده یاس

**داســـــــتان تنهایی من ورویـــــــــــــــــــــا**

نظرات 30 + ارسال نظر
یار مهربون چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:05 ق.ظ


دروغ میگفت : دیگری رو دوست میداشت.

بارها گفتم دوستم داری ؟

گفت : آری

تا دیری خاموش بودم..ولی آخر از پای شکیب افتادم و گفتم...

راست بگو ترا خواهم بخشید آیا دل به دیگری بستی ؟؟؟

گفت :نه !

فریاد زدم بگو راستش را هر چه هست ترا خواهم بخشید و

از گناهت هر چند سنگین باشد خواهم گذشت...

عاقبت با آرزوی فراوان پیش آمد و گفت :

مرا ببخش ٫ من دیگری را دوست دارم...

گفتم : حال که سالها تو به من دروغ می گفتی

این بار هم من به تو دروغ گفتم

ترا نخواهم بخشید....



دوستی یه اتفاق است و جدایی یه قانون پس بیا من و تو قانون شکن باشیم

بیگانه مهربون چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:53 ب.ظ

سلام
وفا را از ماهی یاد بگیر که وقتی از آب در میاد میمیرهُ نه از زنبور که وقتی از گلی خسته میشه ُ میره سراغ دیگری
ما آمده ایم تا با زندگی کردن قیمت ژیدا کنیم ُ نه به هر قیمتی زندگی کنیم.
بیایید آن قدر بد نباشیم که عذاب وجدان خوبمان کند.دلم گرفته
از آدم هایی که میگن دوستت دارم اما معنیشو نمیدونن
از آدم هایی که میخوان مال اونا باشی
اما خودشون مال تو نیستند
از اون هایی که زیر بارون برات میمیرن
و وقتی آفتاب میشه
همه چیز یادشون میره

منم با حرفات موافقم بیگانه مهربون

دلشکسته دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:53 ق.ظ

دشت غمزده
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درین دنیای درد و بی کسی ها

من از نامردمی ها می گریزم

گذشتم از کنار خلق دنیا

ولی در دام غمها می ستیزم

درختی بودم و در باد طوفان

میان شهر بی نامی شکستم

کنار سایه های سرد و ویران

اسیر نا امیدی ها نشستم

مگو دیگر تو از فردای روشن

وجودم خانه ای تاریک گشته

همینک در دل آینده ام من

زمان آرزوهایم گذشته

بگــــــــــــــــــو کی هستی اسمت چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نگاه تلخ دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ب.ظ


به من بگو چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عاشقانه ترین نگاهم را روی قایقی از باد نشاندم و پاروزنان سوی تو فرستادم وقتی به ساحل نگاه تو رسید تو چشمانت را بستی و قایقم غرق شد.......................



ای خـــــــــــــــــــــدا تو کی هستی؟

ممهم نیست دوست عزیز. دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:08 ب.ظ

نمیدونم این یاد گاری هام چی میشه؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اشکی در گذرگاه تاریخ


از همان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل٬

از همان روزی که فرزندان آدم

زهرتلخ دشمنی در خونشان جوشید٬

آدمیت مرد٬

گرچه آدم زنده بود٬

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند٬

از همان روزی که با شلاق و خون٬دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود.

بعد٬دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب٬

گشت و گشت٬

قرن ها از مرگ آدم هم گذشت٬

ای دریغ٬

آدمیت برنگشت!

قرن ما٬

روزگار مرگ انسانیت است!

سینه ی دنیا ز خوبی ها تهی است٬

صحبت از آزادگی٬پاکی٬مروت٬ابلهی است٬

صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست٬

قرن موسی چمبه ها است!

من که از پژمردن یک شاخه گل٬

از نگاه ساکت یک کودک بیمار٬

از فغان یک قناری در قفس٬

از غم یک مرد٬ در زنجیر٬

حتی قاتلی بر دار!

اشک در چشمان و بغضم در گلوست٬

وندرین ایام٬زهرم درپیاله٬زهرمارم در سبوست

مرگ او را از کجا باور کنم؟

صحبت از پژمردن یک برگ نیست٬

وای!جنگل را بیابان می کنند!

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند٬

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

آنچه این نامردان با جان انسان می کنند.

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس هم٬مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

در کویری سوت و کور٬

در میان مردمی با این مصیبت ها٬صبور٬

صحبت از مرگ محبت٬مرگ عشق٬

گفت و گو از مرگ انسانیت است.

امیدوارم ارزش خوندن برات داشته باشه.

تو بگو کی هستی تصمیمو بذار با من

م.ن دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:39 ب.ظ

یک داستان واقعی

خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند.

منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند. مرد به آرامی گفت: «مایل هستیم رییس را ببینیم.»

منشی با بی حوصلگی گفت: «ایشان امروز گرفتارند.»

خانم جواب داد: « ما منتظر خواهیم شد.»

منشی ساعتها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند. اما این طور نشد. منشی که دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند سرانجام تصمیم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیز بالاجبار پذیرفت. رییس با اوقات تلخی آهی کشید و از دل رضایت نداشت که با آنها ملاقات کند. به علاوه از اینکه اشخاصی با لباس کتان و راه راه وکت وشلواری دست دوز و کهنه وارد دفترش شده، خوشش نمی آمد.

خانم به او گفت: «ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد درس خواند. وی اینجا راضی بود. اما حدود یک سال پیش در حادثه ای کشته شد. شوهرم و من دوست داریم بنایی به یادبود او در دانشگاه بنا کنیم.»

رییس با غیظ گفت :« خانم محترم ما نمی توانیم برای هرکسی که به هاروارد می آید و می میرد، بنایی برپا کنیم. اگر این کار را بکنیم، اینجا مثل قبرستان می شود.»

خانم به سرعت توضیح داد: «آه... نه.... نمی خواهیم مجسمه بسازیم. فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی به هاروارد بدهیم.»

رییس لباس کتان راه راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه آن دو را برانداز کرد و گفت: «یک ساختمان! می دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت و نیم میلیون دلار است.»

خانم یک لحظه سکوت کرد. رییس خشنود بود. شاید حالا می توانست از شرشان خلاص شود. زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت: «آیا هزینه راه اندازی دانشگاه همین قدر است؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نیندازیم؟»

شوهرش سر تکان داد. رییس سردرگم بود. آقا و خانمِ "لیلاند استنفورد" بلند شدند و راهی کالیفرنیا شدند، یعنی جایی که دانشگاهی ساختند که تا ابد نام آنها را برخود دارد:



دانشگاه استنفورد از بزرگترین دانشگاههای جهان، یادبود پسری که هاروارد به او اهمیت نداد.

نمی دونم چرا خودتو معرفی نمیکنی

م.ن دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:20 ب.ظ

شکر خدا کمی بهترم. اسم رو بیخیال شو.

مهم نیست ناراحت نشو دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:21 ب.ظ

اسم رو بیخیال شو. حالم بهتره فعلا.

م.ن سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:00 ب.ظ

انسان و پرنده

پرنده بر شانه های انسان نشست . انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من درخت نیستم. تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی. پرنده گفت : من فرق درخت ها و آد م ها را خوب می دانم. اما گاهی پرند ه ها و انسا نها را اشتباه می گیرم. انسان خندید و به نظرش این بزر گترین اشتباه ممکن بود. پرنده گفت: راستی، چرا پر زدن را کنار گذاشتی؟ انسان منظور پرنده را نفهمید، اما باز هم خندید. پرنده گفت : نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است . انسان دیگر نخندید. انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد . چیزی که نمی دانست چیست. شاید یک آبی دور، یک اوج دوست داشتنی. پرنده گفت : غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است . درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است ، اما اگر تمرین نکند فراموشش می شود. پرنده این را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال کرد تا این که چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد . آنگاه خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت : یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی. راستی عزیزم، بال هایت را کجا گذاشتی؟ انسان دست بر شانه هایش گذا شت و جای خالی چیزی را احساس کرد آنگاه سر در آغوش خدا گذاشت و گریست!!!!!

خدایا با من حرف بزن

کودک نجوا کرد :خدایا با من حرف بزن . مرغ دریایی آواز خواند کودک نشنید . سپس کودک فریاد زد : خدایا با من حرف بزن . رعد در آسمان پیچید اما کودک گوش نداد . کودک نگاهی به اطرافش کرد و گفت :خدایا بگذار ببینمت . ستاره ای درخشید اما کودک توجه نکرد . کودک فریاد زد :خدایا به من معجزه ای نشان بده . ویک زندگی متولد شد اما کودک نفهمید . کودک با نا امیدی گریست . خدایا با من در ارتباط باش . بگذار بدانم اینجایی . بنابراین خدا پایین آمد و کودک را لمس کرد . ولی کودک پروانه را کنار زد و رفت .



چه کسی واقعا خدا را دوست دارد؟

مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جاده ای روشن و تاریک راه میرفت.مرد جلو رفت و از فرشته پرسید:این مشعل و سطل آب را کجا می بری؟ فرشته جواب داد:می خواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم و با این سطل آب،آتش های جهنم را خاموش کنم.آن وقت ببینم چه کسی واقعا خدارا دوست دارد؟

؟؟؟/ سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:34 ب.ظ

آنگاه که غرور کسی را می شکنی...

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟ . بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند

پ.ش چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 ق.ظ

ممنونم لا اقل حرف نزدی شکلک گذاشتی برام

پ.ش چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:00 ب.ظ



تصمیم مدیر
روزی مدیر یکی از شرکتهای بزرگ در حالیکه به سمت دفتر کارش می رفت چشمش به جوانی افتاد که در کنار دیوار بیکار ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میکرد.

جلو رفت و از او پرسید:
«شما ماهانه چقدر حقوق دریافت می کنی؟»

جوان با تعجب جواب داد:
«ماهی 2000 دلار.»

مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از کیف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت:
«این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا پیدایت نشود، ما به کارمندان خود حقوق می دهیم که کار کنند نه اینکه یکجا بایستند و بیکار به اطراف نگاه کنند.»

جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از کارمند دیگری که در نزدیکیش بود پرسید:
«آن جوان کارمند کدام قسمت بود؟»

کارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد:
«او پیک پیتزا فروشی بود که برای کارکنان پیتزا آورده بود.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وای چشام چرا این طوری شده؟

داستان جالبی بود

/// پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:41 ب.ظ

واقعا زیبا بود

چی زیبا بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پ.ش پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:42 ب.ظ

خیلی داستان های جالبی

کدوم داستان

٬٬٬ پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:43 ب.ظ


خیلی خوبه.

پ.ش جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ب.ظ

تا ثیردوست بر رفتار
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله):

اِختَبِرُوا النّاسَ بِأخدانِهِم فَإنَّما یُخادِنُ الرَّجُلُ مَن یُعجِبُهُ نَحوُهُ؛
مردم را به دوستانشان بیازمایید؛ زیرا آدمى با کسى که از رفتارش خوشش بیاید، دوستى مى‏کند.

تنبیه الخواطر، ج 2، ص 249


تو اول بگو با کیان زیستی من آنگه بگویم که تو کیستی.
با بدان منشین که صحبت بد گر چه پاکی تو را پلید کند
آفتاب بدین بزرگی را پاره ای ابر ناپدید کند.




میسی

!!! شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:21 ب.ظ

/// یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:40 ب.ظ










پ.ش دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:58 ق.ظ

برای آدم نا بینا شیشه و الماس یکیست!

پس اگر کسی ارزشت را ندانست٬گمان مکن تو شیشه ای!

....

او نابیناست.

[ بدون نام ] دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:59 ق.ظ

تا که بودیم نبودیم کسی


کشت ما را غم بی همنفسی


تا که رفتیم همه یار شدند


خفته ایم و همه بیدارشدن



قدر آینه بدانیم چون هست



نه در آن وقت که اقبال شکست

!!!؟ دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:30 ب.ظ

برای آدم نا بینا شیشه و الماس یکیست!

پس اگر کسی ارزشت را ندانست٬گمان مکن تو شیشه ای!

....

او نابیناست.

؟؟؟؟ سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:13 ق.ظ

خانم کوچولو صبح بخیر

.... سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:47 ق.ظ

مواظب افکارت باش که گفتارت میشود ، مواظب گفتارت باش که رفتارت می شود ، مواظب رفتارت باش که عادتت می شود ، مواظب عادتت باش که شخصیتت میشود و مواظب شخصیتت باش که سرنوشتت می شود.

با حرفات موافقم غریبه

....... سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:48 ق.ظ

عشق با غرورزیباست ولی اگرعشق را به قیمت فروریختن دیوارغرورگدایی کنی...آن وقت است که دیگرعشق نیست صدقه است.

!!! جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ق.ظ

شاد بودن هنر است ! شاد کردن هنری والاتر ! لیک هرگز نپسندیم به خویش ... که چو یک شکلک بی جان شب و روز ... بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگیست که دور از ما بادا !!

ع/ش جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ق.ظ

میسی

علیرضا/ش جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:09 ب.ظ

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام
خدایا

هرکس به یادم هست به یادش باش

اگر کنارم نیست ، کنارش باش

اگر تنهاست پناهش باش

و اگر غم دارد غمخوارش باش . . .

.

.

.

اشک از دوریست

سکوت از تنهایی

لبخند از مهربانی

پیام دادن از دلتنگی

.

.

.

غم از چشم قشنگت دور باشد

دلت غرق امید و نور باشد

نبینی روز بد ای بهتر از جان

الهی دشمنت رنجور باشد

صندوقچه ای بهر دلت خواهم بود / دریا شوی ، تو ساحلت خواهم بود

ای یار تو که قایق عشقم باشی / من هم ملوان زبلت خواهم بود .

.

ممنونم علی جان

علیرضا/ش جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 ب.ظ

کلیدهای ترکیبی ویندوز


ترکیبات کلید :

Ctrl+q در بعضی از برنامه ها خروج است.

Ctrl+w در اکثر برنامه هایی که چند فایل را باهم باز می کنند مثل Ms-Word, کلا Ms-Office

Adobe Photoshop ,Ms-internet Explorer, ... فایل باز شده جاری را می بندد.

Ctrl+e جستجو در مسیر جاری.

Ctrl+r تازه کردن صفحه معادل کلید F5 و Refresh

وقتی که یک عمل به عقب باز میگردیم (Undo) این کلید ها یک عمل به جلو می روند

Redo) البته در بعضی برنامه ها معمولا محصولات آفیس مایکروسافت اینگونه هستند .

Ctrl+i باز کردن قسمت علاقه مندی هاFavorites

باز کردن فایل جدید در اکثر برنامه ها ، معادل File>Open

پرینت گرفتن در اکثر برنامه ها.

Ctrl+a انتخاب همه آیتم ها.

Ctrl+s در اکثر برنامه ها ذخیره فایل جاری .Save

در اینترنت اکسپلورر صفحه باز شده جاری را به علاقه مندی ها اضافه می کند (معادل Favorites>Add to Favorites) و در ویندوز هم آیتم (آیتم های) انتخاب شده را پاک می کند. (ترفندستان.کام)

Ctrl+f جستجو.

Ctrl+h معادل History (ابته در ویرایشگر نوت پد معادل Find / Replace است)

Ctrl+l در اینترنت اکسپلورر معادل File>Open است.

Ctrl+z بازگشت به آخرین عملیات انجام شده .Undo

انتقال (برش) آیتم مورد نظر در حافظه کلیپبوردCut.

Ctrl+c کپی آیتم مورد نظر در حافظه کلیپبورد.Copy

فراخوانی آیتم مورد نظر از حافظه کلیپبورد.Past

پنجره سازماندهی علاقه مندیها (Organize Favorites) را باز می کند.

Ctrl+n در اینترنت اکسپلورر (تقریبا تمامی مرورگرها) یک پنجره جدید باز می کند.

Ctrl+F1 در اکثر برنامه ها ی مختلف راهنمای برنامه را باز می کند .

Ctrl+F4 باز کردن لیست پایین رونده Address Bar در مرورگر اینترنت اکسپلورر و مرورگر ویندوز.
Ctrl+F10 باز کردن منو های بالای پنجره برنامه ها مثل File,Edit,....

Ctrl+BackSpace موقع ویرایش متن همان کار BackSpace را انجام می دهد با این تفاوت که به جای پاک کردن کاراکتر به کاراکتر کلمه به کلمه پاک می کند.

Ctrl+5 معادل Select All در اکثر ویرایشگر های متنی.

Ctrl+Home درحالت ویرایش مکان نما را به اول صفحه انتقال می دهد.

Ctrl+End درحالت ویرایش مکان نما را به آخر صفحه انتقال می دهد.

Ctrl+Insert کپی آیتم(های) انتخاب شده در حافظه کلیپ بورد(Copy).

ترکیبات کلید :

Ctrl+q در بعضی از برنامه ها خروج است.

Ctrl+w در اکثر برنامه هایی که چند فایل را باهم باز می کنند مثل Ms-Word, کلا Ms-Office

Adobe Photoshop ,Ms-internet Explorer, ... فایل باز شده جاری را می بندد.

Ctrl+e جستجو در مسیر جاری.

Ctrl+r تازه کردن صفحه معادل کلید F5 و Refresh

وقتی که یک عمل به عقب باز میگردیم (Undo) این کلید ها یک عمل به جلو می روند

Redo) البته در بعضی برنامه ها معمولا محصولات آفیس مایکروسافت اینگونه هستند .

Ctrl+i باز کردن قسمت علاقه مندی هاFavorites

باز کردن فایل جدید در اکثر برنامه ها ، معادل File>Open

پرینت گرفتن در اکثر برنامه ها.

Ctrl+a انتخاب همه آیتم ها.

Ctrl+s در اکثر برنامه ها ذخیره فایل جاری .Save

در اینترنت اکسپلورر صفحه باز شده جاری را به علاقه مندی ها اضافه می کند (معادل Favorites>Add to Favorites) و در ویندوز هم آیتم (آیتم های) انتخاب شده را پاک می کند. (ترفندستان.کام)

Ctrl+f جستجو.

Ctrl+h معادل History (ابته در ویرایشگر نوت پد معادل Find / Replace است)

Ctrl+l در اینترنت اکسپلورر معادل File>Open است.

Ctrl+z بازگشت به آخرین عملیات انجام شده .Undo

انتقال (برش) آیتم مورد نظر در حافظه کلیپبوردCut.

Ctrl+c کپی آیتم مورد نظر در حافظه کلیپبورد.Copy

فراخوانی آیتم مورد نظر از حافظه کلیپبورد.Past

پنجره سازماندهی علاقه مندیها (Organize Favorites) را باز می کند.

Ctrl+n در اینترنت اکسپلورر (تقریبا تمامی مرورگرها) یک پنجره جدید باز می کند.

Ctrl+F1 در اکثر برنامه ها ی مختلف راهنمای برنامه را باز می کند .

Ctrl+F4 باز کردن لیست پایین رونده Address Bar در مرورگر اینترنت اکسپلورر و مرورگر ویندوز.
Ctrl+F10 باز کردن منو های بالای پنجره برنامه ها مثل File,Edit,....

Ctrl+BackSpace موقع ویرایش متن همان کار BackSpace را انجام می دهد با این تفاوت که به جای پاک کردن کاراکتر به کاراکتر کلمه به کلمه پاک می کند.

Ctrl+5 معادل Select All در اکثر ویرایشگر های متنی.

Ctrl+Home درحالت ویرایش مکان نما را به اول صفحه انتقال می دهد.

Ctrl+End درحالت ویرایش مکان نما را به آخر صفحه انتقال می دهد.

Ctrl+Insert کپی آیتم(های) انتخاب شده در حافظه کلیپ بورد(Copy).

ترکیبات کلید Alt :

Alt+A باز کردن منوی علاقه مندی ها و قرار گرفتن بر روی Add to Favorites

انتقال مکان نما به AddressBar

بستن پنجره جاری.

Alt+Space Bar معادل راست کلیک بر روی نوار عنوان پنجره جاری.

Alt+Esc پیمایش بین پنجره های باز جاری.

Alt+Tab سوییچ کردن بین پنجره های باز جاری.

Alt+BackSpace در بعضی از ویرایشگرها معادل Undo عمل می کند (معمولا ویرایشگرهای قدیمی و تحت داس)

Alt+Home در مرورگر اینترنت اکسپلورر به صفحه خانگی پرش می کند.

Alt+Right Arrow معادل Forward در مرورگر ویندوز.

Alt+Left Arrow معادل Back در مرور گر ویندوز.

Alt+Number ترکیب کلید Alt به همراه زدن یک عدد از قسمت سمت راست صفحه کلید در حالت ویرایش یک کاراکتر معادل کد اسکی عدد وارد شده نمایش می دهد . مثلا اگر Alt را نگه داشته و 789 را وارد کنیم پس از رها کردن کلید Alt این کاراکتر نمایش داده می شود : § .

Alt+Enter متعلقات (Properties) آیتم(های) انتخاب شده را نمایش می دهد.

Alt+PrintScreen از پنجره جاری یک عکس تهیه می کند و به حافظه کلیپ بورد انتقال می دهد.

ترکیبات کلید Shift :

Shift+F10 معادل راست کلیک.

Shift+Del پاک کردن کامل آیتم (های) انتخاب شده .یعنی بدون این که به سطل بازیافت انتقال یابد پاک می شود.

Shift+tab وارونه کاری که Tab انجام می دهد.

Shift+Insert فراخوانی اطلاعات از حافظه کلیپبورد (Paste)

ترکیبات WinKey :

خود WinKey باز شدن منوی Start در ویندوز.

WinKey+E باز کردن MyComputer در حالت Folders.

WinKey+R باز کردن پنجره Run.

WinKey+U باز کردن پنجره Utility Manager.

WinKey+D نمایش دسکتاپ معادل Show Desktop

جستجو.

WinKey+Ctrl+F جستجوی یک کامپیوتر در شبکه.

WinKey+L قفل کردن کامپیوتر .یا رفتن به حالت Swich User

تمامی پنجره های باز را Minimize می کند.

WinKey+Shift+M تمامی پنجره های Minimize شده را Restore می کند.

ممنونم از معلومات خوبی که در اختیار همه ما قرار دادی

علیرضا/ش پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ب.ظ

۱-همیشه فکر کن توی یه دنیای شیشه ای زندگی می کنی پس

به طرف کسی سنگ پرتاب نکن چون اولین چیزی که میشکنه دنیای خودته.

۲-پازل دل یکی رو به ریختن هنر نیست هر وقت با تیکه های

شکسته دل یه نفر یه پازل دل جدید براش ساختی هنر کردی .

۳- به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت

تو می نگرد و به دلی دل بسپار که جای خالی برات داشته باشه

دستی را پذیرا باش که بازشدن را بهتر از مشت شدن بلد باشه.

۴-زندگی کتابیست پر ماجرا هیچگاه آن را به خاطر یک ورقش دور نینداز.

۵- اینو یادت باشه اگه ریگی تو کفشته هیچ وقت در چشمهای یه عاشق

نگاه نکن چون برق عشق اونقدر قوی هست که همون جا از خجالت

می سوزونتت.

۶-مانند آسمان بخشنده و مانند زمین افتاده باش رمز زندگی همین است .

۷- در زندگی ثروت حقیقی مهربانی و بینوایی حقیقی خود خواهی است .

واقعــــــــــــــا عالی بود دستت درد نکه

علیرضا/ش پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ

دنیای فانی

ای که می نازی به صد ما و منی تا به کی از شر دنیا ایمنی

اندر این دنیای فانی دل نبند هر که آمد در جهان شد مردنی

گر جهان گردد به کامت یکسره گر زمین و آسمان بر هم زنی

هرچه خواهی لذت دنیای دون هر چه پردازی به خواب و خوردنی

عمر اگر چون نوح طولانی کنی گر شوی مانند قارونها غنی

هر چه داری گنج و کاخ و سیم و زر سوی آن دنیا نباشد بردنی

تکیه بر مال و مقام و جا مکن کس در این دنیا نباشد ماندنی

دیگران رفتند و ما هم می رویم زیر خاک و سنگ های چند منی

راه نیکان گیر و نیکوئی نما کین جهان ارزش ندارد رزنی

دنیا دست ماست بیاین خرابش نکنیم

واسه خوب زیستنمون دوباره خواهش نکنیم

عمرمون کفاف جبران بدی را نمیده

بعد مردن چه کسی دوباره دنیا رو دیده

همه ساعتا و روزا می رسن به ماه وسال

عمرمون درگذره یه وقت نمونیم تو خیال

نکنه تو خاطرات زندگی جا بمونیم

غزل رفتن را با خیال راحت نخونیم

این دو روز زندگی بیاین فقط خوبی کنیم

یه روز اومدیم به دنیا یه روزم باید بریم



ممنونم جالب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد