غمکده یاس

**داســـــــتان تنهایی من ورویـــــــــــــــــــــا**

غمکده یاس

**داســـــــتان تنهایی من ورویـــــــــــــــــــــا**

نظرات 41 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:01 ب.ظ



بازیچه دست یار بودن عشق است، درپنجه غم شکاربودن عشق است، در محاکمه ای که یار باشد قاضی ، محکوم طناب دار بودن عشق است
ةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةة

دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی ، لحظه های بی تو بودن می گذره اما به سختی

ةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةة

مرا صد بار از خود برانی دوستت دارم، به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم، چه سود از مهر ورزیدن چه حاصل از وفا کردن، مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم

ةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةة

نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد، ولی باران نمی داند که من دریایی از دردم، به ظاهر گر چه می خندم، ولی اندر سکوتی تلخ می گریم
«««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««
چندی است که بیمار وفایت شده ام ، در بستر غم چشم به راهت شده ام ، این را تو بدان اگه بمیرم روزی ، مسئول تویی که من فدایت شده ام

««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««
هر کس بد ما به خلق گوید، ما دیده به بد نمی خراشیم، ما نیکی او به خلق گوییم، تا هر دو دروغ گفته باشیم

«««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««

عاقبت از عشق تو اهل کلیسا می شوم، می کشم دست از مسلمانی مسیحا میشوم ، آنقدر بر کشتی عشقت نشینم همچو نوح، یا به ساحل می رسم یا غرق دریا می شوم

«««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««

کاش هرگزدرمحبت شک نبود، تک سوارمهربانی تک نبود، کاش برلوحی که برجان دل است، واژه تلخ خیانت حک نبود

«««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««
آرزو دارم شبی عاشق شوی ، آرزو دارم بفهمی درد را ، تلخی برخوردهای سرد را ، می رسد روزی که بی من سر کنی ، می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی

«««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم، با اشک تمام کوچه را تر کردم، وقتی که شکست بغض تنهایی من، وابستگی ام را به تو باور کردم

«««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««

در خواب ناز بودم شبی، دیدم کسی در میزند، در را گشودم روی او، دیدم غم است در میزند، ای دوستان بی وفا، از غم بیاموزید وفا، غم با همه بیگانگی، هر شب به من سر میزند

ةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةة

خوشا آنان که در بازار گیتی، خریدار وفا بودند و هستند، خوشا آنان که در راه رفاقت، رفیق با وفا بودند و هستند
«««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««

آبی تر از آنیم که بیرنگ بمیریم، از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم، تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم، شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم


ممنونم

علیرضا/ش یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ق.ظ

- 04 - 03 - 02 - 01

به مجنون زد شبی لیلی اس ام اس (پیامک)، که آخر تا به کی تاخیر و فس فس؟، اگر عقدم نخوانی سال جاری، روم تهران شوم دختر فراری

---------------------------- اشعار کوتاه . اس ام اس پیامک . مسیج پیام کوتاه ----------------------------

کهنه فروش داد میزنه چراغ شکسته میخریم، کفشای پاره میخریم ، اسباب کهنه میخریم، بی اختیار دادزدم ، کهنه فروش، قلب شکسته میخری

---------------------------- اشعار کوتاه . اس ام اس پیامک . مسیج پیام کوتاه ----------------------------

هستم ولى نیستم هر لحظه کنارت، نیستم ولى هستم هر لحظه به یادت

---------------------------- اشعار کوتاه . اس ام اس پیامک . مسیج پیام کوتاه ----------------------------

به غم کسی اسیرم که زمن خبر ندارد، عجب از محبت من که در او اثر ندارد، غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد، دل من زغصه خون شد دل او خبر ندارد

---------------------------- اشعار کوتاه . اس ام اس پیامک . مسیج پیام کوتاه ----------------------------

من غروب عشق خود را در نگاهت دیده ام، من بنای آرزو ها را زهم پاشیده ام، آنچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام، در دل خود من به عشق پوچ تو خندیده ام

---------------------------- اشعار کوتاه . اس ام اس پیامک . مسیج پیام کوتاه ----------------------------

ابر بارنده به دریا می گفت: گرنبارم تو کجا دریایی؟! در دلش خنده زنان دریا گفت: ابر بارنده تو خود هم از مایی

---------------------------- اشعار کوتاه . اس ام اس پیامک . مسیج پیام کوتاه ----------------------------

شمع دانی دم مرگ به پروانه چه گفت؟، گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی، سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد، گفت طولی نکشد تو نیز خاموش شوی

---------------------------- اشعار کوتاه . اس ام اس پیامک . مسیج پیام کوتاه ----------------------------

دیروز در دادگاه دلم، مغز من قاضی بود، متهم قلبم بود، جرم من عشقم بود، عشق من یاد تو بود!! ( آیا ) حق من اعدام بود ؟

---------------------------- اشعار کوتاه . اس ام اس پیامک . مسیج پیام کوتاه ----------------------------

عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود، عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود، شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر، مهربانی حاکم کل مناطق می شود

---------------------------- اشعار کوتاه . اس ام اس پیامک . مسیج پیام کوتاه ----------------------------

یکی بود یکی نبود، زیر این سقف کبود ، یه غریبه آشنا، دل و جونم و ربود، این جوری نگام نکن ، گل یاس مهربون . اون غریبه خودتی

---------------------------- اشعار کوتاه . اس ام اس پیامک . مسیج پیام کوتاه ----------------------------

زندگی چون گل سرخیست ، پر از خار ، پر از برگ، پر از عطر لطیف، یادمان باشد اگر گل چیدیم ، عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار همند

---------------------------- اشعار کوتاه . اس ام اس پیامک . مسیج پیام کوتاه ----------------------------

اگه دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده بدان بنزین نداره سکته کرده

---------------------------- اشعار کوتاه . اس ام اس پیامک . مسیج پیام کوتاه ----------------------------

هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد ، او گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد

---------------------------- اشعار کوتاه . اس ام اس پیامک . مسیج پیام کوتاه ----------------------------

اشکاتو پاک کن همسفر، گاهی باید بازی رو باخت، اما اینو یادت باشه، باز می شه زندگی رو ساخت

---------------------------- اشعار کوتاه . اس ام اس پیامک . مسیج پیام کوتاه ----------------------------

گل اگر خشک شود ساقه اش می ماند، دوست اگر جدا شود خاطره اش می ماند


ممنونم از مطالب زیبایت

علیرضا/ش یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ

صد دفعه گفتم لباساتو جلوم تکون نده ، دکتر گفته به گرد گلها حساسیت دارم !

—————————————-

درسته دلت از سنگه ولی اشکال نداره ! آخه فقط من هنوز بت پرست موندم !

—————————————-

هیچ ثروتی بالاتر از مهربانی نیست ، یادت باشه تو خیلی ثروتمندی

یه خورده از ثروتت رو هم به ما بدی چی میشه آخه !؟

—————————————-

ای همه غمگین اگر تنها شدی ، من با توام / خسته دل از هر که و هر جا شدی ، من با توام

گر به کنج بی کسی نشسته ای با درد خویش / دلگران از مردم دنیا شدی ، من با توام . . .

—————————————-

امروز ما ادم ها به جای اینکه دنبال خواب راحت باشیم

دنبال تخت خواب راحت هستیم ،

زندگی قشنگ شده ولی خوشمزه نیست . . .

—————————————-

شهر من رو به زوال است تو باید باشی / دل من زیر سوال است تو باید باشی

فال حافظ زدم آن رند غزل خوان میگفت / زندگی بی تو محال است تو باید باشی

—————————————-

به که پیغام دهم ؟

به شباهنگ که شب مانده به راه ؟ / یا به انبوه کلاغان سیاه

به پرستو که سفر میکند از سردی فصل / یا به مرغان نکوچیده شهر ؟

به که پیغام دهم که به یادت هستم . . . ؟

ادامه در لینک زیر

—————————————-

میدونی چرا خورشید داغه !؟ چون میبینه تو مال منی آتیش میگیره !

—————————————-

شب ساعت ابری مرا داد به تو / افتاد نگاه خسته ی باد به تو

باران زد و خیس شد تن خاطره ها / باران زد و باز یادم افتاد به تو . . .

—————————————-

از دورى تو دلى پر از غم دارم / وز غصّه ى تو همواره ماتم دارم

گر حق بدهد به من همه ملک وجود / گویم که گل روى ترا کم دارم . . .

—————————————-

رفتن همیشه راه نیست / وقتی که سینه ای پر آه نیست

شکستی تو دل من / آیا این گناه نیست . . . ؟
—————————————-
عشق یعنی رفتن از شهر بهار / با دو چشم تر به سوی روزگار

عشق یعنی بی وفایی های یار / عشق یعنی سالها در انتظار . . .
—————————————-

زندگی باید کرد ، گاه با یک گل سرخ ، گاه با یک دل تنگ

گاه باید رویید در پس این باران ، گاه باید خندید بر غمی بی پایان . . .

—————————————-

پناهی نیست جز آوار / رفیقی نیست جز دیوار

کجایی ای چراغ عشق / منو از سایه ها بردار . . .

—————————————-

آسمان کوچک من همه شب بارانیست / همه شب در تب چشمان ترم مهمانیست

شکوه از فاصله ها نیست که از قلب من است / غم و اندوع دل عاشق من پنهانیست . . .

—————————————-
چو گل های شقایق داغدارم / بیا پروانه شو بنشین کنارم

بزن مرهم به زخم قلبم ای دوست / که خنجر خورده ی این روزگارم . . .

—————————————-

دگر عاشق نخواهم شد که معشوقان جفا کارند / روم کنجی ز میخانه که می نوشان وفا دارند . . .

—————————————-

دوستی یعنی که ما باور کنیم ، یک دل دیگر ارادتمند ماست . . .



ممنونم

مهم نیست دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:28 ب.ظ

خدایا: سرای محبت کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ــــــــــــــــ

یاران به خدا که بی وفایی نکنید

باعاشق دل خسته جدایی نکنید

یااینکه وفا کنیدتا اخر

یااینکه ازاول اشنایی نکنید

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ





واااااااااااااااااااااااای بگــــــــــــــــــــو کی هستی؟

؟؟؟ دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ب.ظ

بهر هر یاری که جان دادم به پاس دوستی
دشمنی ها کرد با من ، در لباس دوستی


کوه پا بر جا گمان می کردمش ، دردا که بود
از حبابی سست بنیان تر ، اساس دوستی


بس که رنج از دوستان باشد دل آزرده را
جای بیم دشمنی ، دارد هراس دوستی


جان فدا کردیم و یاران قدر ما نشناختند
کور بادا ، دیده حق ناشناس دوستی


دشمن خویشی رهی ، کز دوستداران دوروی
دشمنی بینی و خاموشی به پاس دوستی



بگـــــــــــــــــــــو کی هستی؟

م.ن دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:13 ب.ظ


اسم مهم نیست. ناراحت نباش.
این نیز بگذرد.

؟ دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 ب.ظ

م.ن سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:10 ب.ظ



این روزا عادت همه، رفتن و دل شکستنه

درد تموم عاشقا، پای کسی نشستنه

این روزا کار آدما دلای پاکو بردنه

بعدش اونو گرفتنو ، به دیگری سپردنه

این روزا سهم عاشقا، حسرت بی وفاییه

جرم تمامشون فقط لذت آشناییه

این روزا آدما دیگه، تو قلب هم جا ندارن

مردم دیگه تو دلهاشون، یه قطره دریا ندارن

این روزا قصه ها همش، قصه دل سوزوندنه

خلاصهء حرف همه، پرزدن و نموندنه

جنس دلای آدما، این روزا سخت و سنگیه

فقط توی نقاشیا، دنیا قشنگ و رنگیه

مردم ما به هم دیگه، فقط زود عادت میکنن

حقا که بی وفایی رو خوبم رعایت میکنن........

نمیدونم سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:19 ب.ظ

شعله عشق



روزی شیوانا پیر معرفت، یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم به

بغل گرفته . شیوانا نزد او رفت و جویای احوالش شد.

شاگرد لب به سخن گشود و از بی وفائی یار صحبت کرد

اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و...

شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده

بود و با رفتن دختر باید برای همیشه با عشقش خدا حافظی کند....

شیوانا گفت: اما عشق تو چه ربطی به دختر دارد؟

شاگرد با حیرت گفت: ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان در

من نبود!!!شیوانا با لبخند گفت: چه کسی چنین گفته؟! تو اهل دل و

عشق ورزیدن هستی.

هرکس دیگر هم بود تو این آتش عشق را به سوی او میفرستادی.

بگذار دخترک برود، این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست.

مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی.

معشوق فرقی نمیکند چه کسی باشد.

دخترک اگر رفت با رفتنش پیغام داد که لیاقت عشق تو را ندارد.

چه بهتر! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت

جلوه گری و ظهور پیدا کند



م.ن سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:13 ب.ظ

غم را دوست دارم چون اشک دل است
اشک را دوست دارم چون گواه دل است
دل را دوست دارم چون محبت را به من آموخت
ودیگر هیچ........
.............
.............
..............
نمیدانم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



منم نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کوچولو چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ق.ظ

[:S0
چرا فقط عکس؟
مطلب بزار بخونیم دیگه.
25:]
حوصله ام سر رفته.
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
چه کنم با دل من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای کاش...........
بگذریم
نوشته هات عالی است
دستت درد نکنه




چه جالب اسمت کوچولو هست

کوچولو چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:26 ب.ظ

آهگ بی وفایی رو برام بزار . از یاسمن.میخوام دانلود کنم

اول اینکه اینجا درخواست آهنگ قبول نمیکنم اگه آهنگی درخواست داری برو یاس تنها اونجا درخواست بده



دوما کدوم یاسمن

پ.ش چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:40 ب.ظ

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم،
که از خاک گلویم سوتکی سازد،
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش،
و او،
یکریز و پی در پی دم خویش را بر گلویم سخت بفشارد،
و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد
بدین سان بشکند در من
سکوت مرگبارم را

شعر قشنگیه منم دوسش دارم

؟ چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:47 ب.ظ

برای اینکه بشر بتواند در دنیا خوشبخت زندگی کند باید از قسمتی از توقعات خود بکاهد.

¤¤¤ چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:19 ب.ظ

عاشقانه
دو تا آدم برفی دو طرف رودخونه عاشق هم میشن
از آتیش عشق همدیگه آب میشن تا بلکه وسط رودخونه به هم برسن...


. . . . . .

تو مرا می فهمی... من تو را می خواهم و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است.
تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من خواهی ماند.


--

خوشبختی به کسانی روی می آورد که برای خوشبخت کردن دیگران می کوشند

--

نقاشی تو را می کشم ولی به جای رنگ قرمز به قلب فلزی ات ضد زنگ می زنم ! تا از آسیب اشک هایم در امان باشد!!!


--

هوس بازان کسی را که زیبا میبینند دوست دارند اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا می ببنند

--

دنیا مث بازی گل یا پوچ میمونه .......**.......با تو گل بی تو پوچ

--

هرگز وقتت رو برای کسی که حاضر نیست وقتشو برای تو بگذرونه ، نگذار !

--

ماشین زندگیتو جلوی خونه ی هر عشقی پارک نکن ، ممکنه چرخهای قلبتو پنچر کنن!

--

در قمار زندگی عاقبت ما باختیم
بس که تک خال محبت بر رفیق انداختیم

--

مشکلات خود را با مداد بنویس و پاک کن را در اختیار خدا بگذار

--


ضربات کوچک درختان عظیم را از پا در می آورد !

--

این جمله همیشه یادت باشه : زندگی گل سرخئ است که گلبرگهایش خیالی وخارهایش واقعی است


--


یکی بود یکی نبود یه روز زمین عاشق خورشید شد و گفت دورت بگردم ! بعدش تا ابد موند تو رودربایستی . .

/// چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:22 ب.ظ

نه دوست عزیز
این اسمم نیست
آرم شبکه سه هم نیست

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای کاش زبان نگاهم را می دانستی

و با این همه سکوت

مرا به خاموشی متهم نمی کردی

کاش می دانستی من همیشه

با زبان چشمانم با تو سخن می گویم

چشمانی که از ندیدنت

سیل ها دارند برای جاری ساختن

سخن ها دارند برای گفتن

غزل ها دارند برای از تو سرودن و

عشق ها دارند برای از تو فریاد کردن

کاش می دانستی که من تو را

دوست دارم

کاش می دانستی....ـــــــــــــــــــــــــــــ

چقد تو خونسردی داری دیونم میکنی

!!! چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:41 ب.ظ

واااااااااااااااااای
چرا؟
چی شده؟
ناراحت نباش
همین که به فکرت هستم کافیه
بیخیال اسمم باش

ــــــــــــــــــــدلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد

دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلامش مرا در عشقش غرق می کند

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد

دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد

دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده

دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگیهایم است

...

"دلم برای تو تنگ است بهترینم"ـــــــــــــــ

پ.ش چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:45 ب.ظ

یادمان باشد...

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بربخورد، نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد، خطی ننویسم که آزاردهد کسی را
یادم باشد که روزوروزگارخوش است، وتنهادل ما دل نیست
یادم باشد جواب کین رابا کمترازمهر وجواب دو رنگی رابا کمترازصداقت ندهم
یادم باشد باید دربرابرفریادها سکوت کنم وبرای سیاهی ها نور بپاشم
یادم باشد ازچشمه درس خروش بگیرم وازآسمان درس پـاک زیستن

!!! چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:46 ب.ظ

یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ...
یادم باشد بایدبا سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند
یادم باشد برای درس گرفتن ودرس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکراراشتباهات گذشتگان
یادم باشد زندگی رادوست داشته باشم
یادم باشد هرگاه ارزش زندگی یادم رفت درچشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم
یادم باشد می توان با گوش سپردن به آوازشبانه ی دوره گردی که ازسازش عشق می باردبه اسرارعشق پی برد وزنده شد
یادم باشد معجزه قاصدکها راباورداشته باشم
یادم باشد گره تنهایی ودلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش بازمی شود

٪٪٪ چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:49 ب.ظ

یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ...
یادم باشد بایدبا سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند
یادم باشد برای درس گرفتن ودرس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکراراشتباهات گذشتگان
یادم باشد زندگی رادوست داشته باشم
یادم باشد هرگاه ارزش زندگی یادم رفت درچشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم
یادم باشد می توان با گوش سپردن به آوازشبانه ی دوره گردی که ازسازش عشق می باردبه اسرارعشق پی برد وزنده شد
یادم باشد معجزه قاصدکها راباورداشته باشم
یادم باشد گره تنهایی ودلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش بازمی شود


یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم راپنهان نکنم تا تنها نمانم
یادم باشد هیچگاه ازراستی نترسم ونترسانم
یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت
یادم باشد پاکی کودکیم راازدست ندهم
یادم باشد زمان بهترین استاد است
یادم باشد قبل ازهرکاربا انگشت به پیشانیم بزنم تابعدا بامشت برفرقم نکوبم
یادم باشد قلب کسی را نشکنم

یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد
یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم
یادم باشد امید کسی راازاونگیرم شاید تنها چیزیست که دارد
یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست
یادم باشد که ادمها همه ارزشمندند وهمه می توانند مهربان ودلسوز باشند
یادم باشد زنده ام واشرف مخلوقات..

بیایید همگی یادمان باشد و به هم یادآوری کنیم



با حرفت موافقم باید یادمان باشد

م/ن چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:52 ب.ظ

برای آمدنت انتظار کافی نیست..
دعا و اشک و دل بی قرار کافی نیست..

تو خود دعا کن ای مهربان که برگردی..
دعای این همه چشم انتظار کافی نیست..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده
.................................
یادم رفت بقیه اش رو
حتما از بیکاریه دیگه......

من واست دنبالشو مینویسم



اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده

بدان عاشق شده و اندکی هم گریه کرده

پ.ش چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:55 ب.ظ



معروفترین داستانهای عاشقانه تاریخ و ادبیات
آیا شما به عشق حقیقی اعتقاد دارید؟ آیا شما به عشق در نگاه اول معتقدید؟ به عشق همیشگی و مداوم چطور؟ من فکر میکنم داستانهای عاشقانه ای که پیش روی شماست اعتقاد شما به عشق را محکم میکند. آنها مشهورترین داستانهای عاشقانه در تاریخ و ادبیات هستند. عشق آنها عشقی ابدی و جاودانه است.
1. رومئو و ژولیت
تا به امروز شاید این داستان مشهورترین دلدادهها باشد. این زوج مترادفی برای عشق هستند. رومئو و ژولیت یک داستان حزن انگیز نوشته ویلیام شکسپیر است. داستان عاشقانه آنها بسیار غم انگیز است. داستان این دو جوان که از دو خانواده مخالف هم هستند، به این گونه است که در نگاه اول عاشق شده و عشق آنها به ازدواج انجامیده سپس دو عاشق واقعی گشته و زندگیشان را به خاطر عشقشان به خطر انداختند. بی شک گرفتن زندگی خود به خاطر همسر یکی از نشانههای عشق واقعی است. در نهایت مرگ نابهنگام آنها خانوادههایشان را به هم پیوند داد.
-----------------------------------------------------------
2. کلوپاترا و مارک آنتونی
داستان عاشقانه آنتونی و کلوپاترا یکی از به یاد ماندنیترین و عاشقانه ترین داستانهاست که در همه زمانها نقل میشود. داستان این دو شخصیت تاریخی بعدها توسط ویلیام شکسپیر به نمایش درآمد و هنوز هم در همه جای دنیا نمایش داده میشود. رابطه آنتونی و کلوپاترا نمونه واقعی عشق است. آنها در نگاه اول عاشق گشتند. رابطه بین این دو جوان مقتدر، کشور مصر را در یک موقعیت قدرتمندی قرار داد. اما عشق آنها رومیهایی که از قدرتمند شدن مصریها نگران بودند را عصبانی میکرد. با وجود تهدیدهایی که وجود داشت، آنتونی و کلوپاترا ازدواج کردند. میگویند که در زمان جنگ علیه رومیها آنتونی خبر دروغین مرگ کلوپاترا را دریافت کرد و با شمشیر خودش را کشت. زمانی که کلوپاترا از مرگ آنتونی آگاه شد، وحشت زده شد و خودکشی کرد. عشق بزرگ به قربانی بزرگی هم نیازمند است.

----------------------------------------------------------------

3. پاریس و هلن
به نقل از ایلیاد اثر هومر، داستان هلن و جنگ تروآ یک افسانه حماسی یونانی و ترکیبی از واقعیت و افسانه است. هلن به عنوان زیباترین زن در عرصه ادبیات در نظر گرفته شده است. او با منلوس، شاه اسپارت ازدواج کرد. پاریس پسر پریام شاه تروا عاشق هلن شد و او را ربود. یونانیها ارتش عظیمی به رهبری برادر منلوس، اگاممنون، فراهم کردند تا هلن را بازگردانند. هلن به سلامت به اسپارت بازگشت که ادامه زندگی خود را در شادمانی با منلوس زندگی کند.
----------------------------------------------------------------
4. ناپلئون و ژوزفین
ازدواج این دو یک ازدواج مصلحتی بود که ناپلئون در سن 26 سالگی به ژوزفین علاقهمند شد و با او ازدواج کرد. ژوزفین بانویی برجسته و ثروتمندترین زن به حساب میآمد. هرچه زمان میگذشت عشق ناپلئون به ژوزفین همچنین ژوزفین به ناپلئون بیشتر میشد اما این باعث کم شدن احترام متقابل آنها و همچنین کم شدن علاقه شدید آنها به هم نمیشد و به مرور زمان کهنه نمیشد. درحقیقت عشق آنها یک عشق حقیقی بود. آنها سرانجام در عشقشان شکست خوردند زیرا ناپلئون یه یک وارثی نیاز داشت درحالیکه ژوزفین از داشتن این نعمت محروم بود. آنها با ناراحتی از هم جدا شدند و هر دوی آنها عشق و علاقه شان را تا ابد در دلهایشان پنهان کردند.
-----------------------------------------------------------
5. اسکارلت اوهارا و رِت باتلر
بربادرفته نشاندهنده یکی از آثار جاویدان ادبی است. اثر معروف مارگارت میچل، عشق و نفرت بین اسکارلت و رت باتلر را شرح میدهد. تنظیم وقت چیزی بود که اسکارلت و رت باتلر هیچگاه در آن با همدیگر هماهنگ نبودند. در سراسر این داستان حماسی، این زوج هیچگاه احساسات واقعیشان را به طور دائمی تجربه نکردند و این حاصل بروز جنگ در پیرامونشان بود. اسکارلت که دختر بی قید و آزادی بود نمیتوانست بین خواستگاران خود یکی را انتخاب کند. تا جایی که سرانجام تصمیم به ادامه زندگی با رت باتلر شد. درحالیکه ذات دمدمی اسکارلت از قبل بینشان فاصله انداخته بود. امید به طور غیرمستقیم و همیشگی در قهرمان داستان ما ظاهر شد. بنابراین رمان با این جمله اسکارلت «فردا روز دیگری است» پایان مییابد.
-------------------------------------------
6. جین ایر و رچستر
در داستان معروف شارلوت برونته، شخصیتهای تنها و بی دوست، علاجی برای تنهایی خود یافتند. جین، دختر یتیمی که به عنوان مربی وارد خانه ادوارد رچستر، مردی ثروتمند، میشود. این زوج غیرقابل تصور به هم نزدیک و نزدیک تر شدند تا زمانی که رچستر قلب لطیف و مهربانی را خارج از قلب خشن خود یافت. رچستر علاقه شدید خود را به خاطر تعدد زوجین آشکار نمیکرد اما در سالگرد ازدواجشان جین متوجه ازدواج سابق رچستر شد. جین با قلبی شکسته از آنجا دور شد اما بعد از یک آتش سوزی مهیب به عمارت ویران شده رچستر بازگشت. جین، رچستر را نابینا یافت در حالیکه زن، خود را کشته بود. عشق پیروز شد و دو عاشق دوباره به هم پیوستند و در خوشی و سعادت زندگی کردند.
-------------------------------------------------------------
7. ملکه ویکتوریا و آلبرت
این داستان عاشقانه درمورد خانواده سلطنتی انگلیسی است که 40 سال در مرگ همسرش به سوگ نشست. ویکتوریا دختری با نشاط، خوش رو و شیفته نقاشی بود. او در سال 1873 بعد از مرگ عموی خود ویلیام ششم بر تخت سلطنت انگلیس جلوس کرد. در سال 1840 او با اولین پسرعموی خود پرنس آلبرت، ازدواج کرد. در ابتدا پرنس آلبرت در بعضی محافل، ناآشنا به نظر میرسید چون او آلمانی بود. او میخواست که خانواده اش را به خاطر پشتکارش،صداقت و فداکاری بیش از حدش شگفت زده کند. این زوج دارای نه فرزند شدند. ویکتوریا فرزندانش را بسیار دوست داشت. او به توصیههای آنها در مملکت داری به ویژه سیاست اعتماد میکرد. زمانی که آلبرت در 1816 فوت کرد، ویکتوریا آسیب شدیدی دید. او به مدت 3 سال در محافل عمومیظاهر نشد. گوشه نشینی او باعث انتقاد عموم به او شد. کوششهای بسیار در زندگی ویکتوریا شد. اما تحت نفوذ نخست وزیر بنیامین در اسرائیل، ویکتوریا زندگی عمومی خود را از سر گرفت و مجلسی در 1866 افتتاح شد. اما ویکتوریا هرگز سوگ همسرش را پایان نمیداد و تا سال 1901 تا پایان زندگی خود سیاه به تن کرد. در طی سلطنتش که طولانی ترین سلطنت در تاریخ انگلیس بود بریتانیا یک قدرت جهانی شد (خورشید هرگز غروب نمیکند).

-------------------------------------------------------------
8. لیلی و مجنون
شاعر برجسته ایران، نظامیگنجوی، شهرت خود را مدیون شعر عاشقانه اش لیلی و مجنون که از یک افسانه عربی الهام گرفته، میباشد. لیلی و مجنون یک تراژدی درمورد عشق نافرجام است. این داستان برای قرنها نقل و بازگو شده است و در نسخ خطی و حتی روی سرامیکها نگاشته شده است. عشق لیلی و قیس به دوران مدرسه شان برمیگردد. عشق آنها کاملاً قابل مشاهده بود اما آنها از آشکارشدن عشقشان جلوگیری میکردند. قیس به دلیل تهیدستی خود را به بیابانی تبعید کرد تا میان حیوانات زندگی کند. او از خوردن غفلت میکرد و بسیار لاغر شده بود. به دلیل همین رفتارهای عجیب و غریب او، به وی لقب دیوانه دادند. او با عربهای بادیه نشین دوستی میکرد. آنها به قیس قول داده بودند لیلی را طی ستیز و زد و خوردی نزد او بیاورند. در طی این زد و خورد قبلیه لیلی شکست خورد اما پدر لیلی به دلیل رفتارهای مجنون وار قیس با ازدواج آنها مخالفت کرد و بالاخره لیلی با شخص دیگری ازدواج کرد. پس از مرگ همسر لیلی، بادیه نشینها جلسه ای بین لیلی و مجنون ترتیب دادند اما آنها هیچ وقت کاملاً با هم آشتی نکردند. فقط بعد از مرگشان هر دو کنار هم دفن شدند.
-------------------------------------------------------------
9. شاه جهان و ممتاز محل
در سال 1612 دختری جوان، به نام ارجمند بانو، با فرمانروای امپراتور مغول، شاه جهان ازدواج کرد. ارجمند بانو یا ممتاز محل 14 فرزند به دنیا آورد و همسر مورد علاقه شاه جهان شد. بعد از مرگ ممتاز محل در 1629 امپراتور بسیار غمگین شد و تصمیم گرفت مقبره ای برای او بسازد. او بیست هزار کارگر و ده هزار فیل را استخدام کرد و نزدیک به 20 سال طول کشید تا مقبره تاج محل کامل شد. شاه جهان هرگز قادر نبود تا سنگ سیاه مقبره را که طراحی کرده بود کامل کند. او توسط پسرش عزل شد و در قلعه قرمز آگرا زندانی شد و ساعتهای تنهایی خود را به تماشای رودخانه جاونا در مقبره ممتاز محل میگذراند. او سرانجام در کنار معشوقش در تاج محل به خاک سپرده شد.

من نه عشق را قبول دارم و نه عاشقی را

!!! پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:17 ق.ظ

چه صبح زیبایی ، چه هوای پاک و دل انگیزی.
صبحت بخیر کوچولو.




من کوچولو نیستم

پ.ش پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:18 ق.ظ

صبح بخیر کوچولو.

م.ن پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:22 ق.ظ

وااااااااااااااااااااااای چه زیباست
عالی
حرف نداره
آدم لذت میبره
من که خیلی خوشم اومده
...................
....................
منظورم هوای پاک و دل انگیز
ههههههههههههه
صبح بخیر کوچولو

وااای از دست تو ناشناس

!!! جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:31 ب.ظ

اصلا بهت نمیاد اخم کنی و این طوری منو نیگاه کنی
شب بخیر کوچولو .این قدر احساساتی نباش. مهم نیست دیگران چی میگن.بیخیال شو

واااااااااااااااااااااای

!!! جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:35 ب.ظ


شکر نعمتهای گذشته موجب می شود که خدای متعال نعمتهای تازه ای به انسان لطف کند. حضرت امام حسین (ع)

پ.ش جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:44 ب.ظ

درسی بزرگ از یک کودک Logo Against Family Violence with Baby Heart 1989 Print C10278212 5 داستان کوتاه و زیبا و آموزنده

سال ها پیش زمانی که به عنوان داوطلب در بیمارستان استانفورد مشغول کار بودم با دختری به نام لیزا آشنا شدم که از بیماری جدی و نادری رنج میبرد.

ظاهرا تنها شانس بهبودی او گرفتن خون از برادر پنج ساله خود بودکه او نیز قبلا مبتلا به این بیماری بود و به طرز معجزه آسایی نجات یافته بودو هنوز نیاز به مراقبت پزشکی داشت.پزشک معالج وضعیت بیماری خواهرش را توضیح داد و پرسید آیا برای بهبودی خواهرت مایل به اهدای خون هستی؟؟

برادر خردسال اندکی تردید کرد و….

سپس نفس عمیقی کشید و گفت:بله من اینکار را برای نجات لیزا انجام خواهم داد.

در طول انتقال خون کنار تخت لیزا روی تختی دراز کشیده بودو مثل تمامی انسان ها که با مشاهده اینکه رنگ به چهره خواهرش باز میگشت خوشحال بود و لبخند میزد.سپس رنگ چهره اش پریده بیحال شده و لبخند بر لبانش خشکید.

نگاهی به دکتر انداخته و با صدای لرزانی گفت:آیا میتوانم زودتر بمیرم؟؟؟

پسر خردسال به خاطر سن کمش توضیحات دکتر معالج را عوضی فهمیده بود و تصور میکرد باید تمام خونش را به لیزا بدهدو با شجاعت خود را آماده مرگ کرده بود

ن.م جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:15 ب.ظ

گناهت را نمی بخشم !



تو را با دیگری دیدم که گرم گفتگو بودی

با او آهسته می رفتی سراپا محو او بودی

صدایت کردم و بر من چو بیگانه نگاه کردی

شکستی عهد دیرینه گناه کردی گناه کردی

گناهت را نمی بخشم!

چه شبها را که من تنها به یاد تو سحر کردم

چه عمری را که بیهوده به پای تو هدر کردم

گناهت را نمی بخشم!

همین بود آن وفایی را که می گفتی

همین بود آن صفایی را که می گفتی

تو که خود این چنین بودی چرا روزم سیاه کردی

سیاه کردی سیاه کردی.....

گناه کردی

شماااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

!!! جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:41 ب.ظ


گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست بین من وتو ولی فاصله ای نیست گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن گفتی باید بروم حوصله ای نیست پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف رفتی تو و دیگر اثر از چلچله ای نیست گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست.


!!! شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:38 ب.ظ


ناشناس

زیاد مطلب نوشتم برات
کمی استراحت کن

/// شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:03 ب.ظ


مرگ بر جهانِ شما نیز بـــگذرد

هم رونق زمـــــان شما نیز بگذرد

وین بومِ مِحنَت ازپی آن تا کند خراب

بر دولــــت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایّام ناگــــهان

بر بــــاغ وبوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام

بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغتان چو نیزه برای سـتـــم دراز

این تیـــــــزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد

بـــــیداد ظالمــــــان شما نیز بگذرد

در مملکت چوغُرّشِ شیران گذشت و رفت

این عوعوی سـگان شما نیز بگذرد

آنکس که اسب داشت غُبارش فرونشست

گَرد سُم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمع ها بکُشت

هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت

ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مُفتَخَر به طالع مَسعود خویشتن

تأثیر اختـــــــران شما نیزبگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید

نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان

بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمّل سپر کنیم

تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدّتی

این گُل، زگُلسِتان شما نیز بگذرد

آبی ست ایستاده در این خانه مال و جاه

این آب نارَوانِ شما نیز بگذرد

ای تو رَمِه سپُرده به چوپان گُرگ طبع

این گُرگی ِشبان ِشما نیز بگذرد

پیل فَنا که شاه بَقا مات حُکم ِاوست

هم بر پیادگانِ شما نیز بگذرد

ای دوستان خواهم که به نیکی دعای سیف

یک روز بر زبان شما نیز بگذرد

!!! شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:25 ب.ظ

خدایا آنکه در تنهاترین تنهاییم تنهای تنهایم گذاشت. در تنهاترین تنهاییش تنهای تنهایش نزار........

پ.ش شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:38 ب.ظ

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم این یک دم عمر را غنیمت شمریم

فردا که از این دیر کهن در گذریم با هفت هزار سالگان سر به سریم

.....................................

بر خیز ز خواب تا شرابی بخوریم زان پیش که از زمانه تابی بخوریم

که این چرخ ستیزه روی ناگه روزی چندان ندهد زمان که آبی بخوریم

.....................................

از من رمقی به سعی ساقی ماندست وز صحبت خلق بی وفایی ماندست

از باده دوشین قدحی بیش نماند از عمر ندانم که چه باقی ماندست

.....................................

ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز از روی حقیقتیم نه از روی مجاز

یک چند در این بساط بازی کردیم رفتیم به صندوق عدم یک یک باز

.....................................

هنگام سپیده دم خروس سحری دانی که چرا همی کند نوحه گری

یعنی که نمودند در آیینه صبح که از عمر شبی گذشت و تو بی خبری

.....................................

می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت

بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت

زنهار به کس نگو تو این راز نهفت

آن لاله که پژمرد نخواهد شکفت

...................................

خیام اگر ز باده مستی خوش باش با ماه رخی ار نشستی خوش باش

چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی،چو هستی خوش باش


حکیم عمر خیام

؟ سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:13 ب.ظ


پیرمرد و دختر
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
- غمگینی؟
- نه .
- مطمئنی ؟
- نه .
- چرا گریه می کنی ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
- چرا ؟
- جون قشنگ نیستم .
- قبلا اینو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
- راست می گی ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!


!!! پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ق.ظ

زیارت اهل قبور از دیدگاه پیشوایان اسلام و آثار آن

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

به دنبال بحث از این مسائل که انسانها بعد از مردن، مثل سایر موجودات، فانى مى‏شوند و در عالم مثال و عالم برزخ موجودند و به زندگى خود، خوب یا بد در باغ فردوس و یا در عذاب، ادامه مى‏دهند، و پس از اثبات عالم برزخ از دیدگاه قرآن و احادیث، حال این مسائل مطرح است که چگونه انسانهاى موجود در دنیا مى‏توانند با ارواح موجود در قالب مثالى در عالم برزخ رابطه برقرار کنند؟ و این ارتباط، چه نتایج مثبت در وضعیت زندگى انسان‏هاى موجود در عالم برزخ و عالم مثال، مى‏تواند داشته باشد؟ .

روایتى از «امام صادق‏» علیه السلام نقل شده است که فرمود: «قبور مؤمنین و مؤمنات را زیارت کنید» زیرا:

«انهم یانسون بکم فاذا غبتم عنهم استوحشوا» یعنى: «آنان با شما انس مى‏گیرند، وقتى که از آنان دور مى‏شوید، دستخوش وحشت مى‏شوند» .

علت اینکه خوب است‏به زیارت مؤمنین و مؤمنات بروید و در رابطه با آنها قرار داشته باشید این است که آنان در دنیا با شما انس داشتند و هنگامى که شما از آنان دور شدید (و آنان نیز از شما دور شدند) چه بسا حالت وحشت، ارواح آنان را فرا مى‏گیرد . پس براى رفع نگرانى و وحشت مردگان، با آنها در تماس باشید (1) .

حال این سؤال مطرح است که آیا مردگان درک مى‏کنند که چه‏کسى به زیارت آنها آمد و یا کسانى که به زیارت آنها آمده‏اند چه حالى دارند؟ و باید داشته باشند؟ .

این مساله را نیز راوى از «امام موسى کاظم‏» علیه السلام امام هفتم شیعیان جهان سؤال نمود و پاسخ آن را دریافت کرد، روایت چنین نقل شده است:

«قال: قلت له: المؤمن یعلم بمن یزور قبره قال: نعم و لا یزال مستانسا به مادام عند قبره فاذا قام و انصرف من قبره دخله من انصرافه عن قبره وحشة‏» .

یعنى: «راوى از امام هفتم شیعیان سؤال کرد: آیا روح مؤمن مرده، علم پیدا مى‏کند که چه کسى به زیارت قبر او مى‏رود؟ فرمود: آرى، روح مؤمن موجود در عالم برزخ مادامى که زیارت‏کننده، کنار قبر او قرار دارد با او انس پیدا مى‏کند و هنگامى که از سر قبر او منصرف شده برگشت، میت را وحشت فرا مى‏گیرد (2) » .

پس رابطه‏داشتن انسانهاى موجود در دنیا با مردگان از قبیل فامیل و خویشاوندان و بزرگان دینى و مذهبى و ... مى‏تواند آثار نیک و مؤثرى در روحیه مردگان و نیز آمرزش آنها نزد خداوند و در نتیجه آرامش روحى آنان، داشته باشد .

حال این سؤال نیز مطرح است که راههاى ارتباط انسان‏هاى دنیائى با مردگان موجود در عالم مثال کدام بوده؟ و رابطه‏ها چگونه برقرار مى‏گردد؟ . در این خصوص روایتى از امام صادق علیه السلام چنین وارد شده است:

«عن عبدالله بن سنان قال: قلت لابى عبدالله علیه السلام: کیف التسلیم على اهل القبور؟ فقال: نعم: تقول: السلام على اهل الدیار من المسلمین و المؤمنین انتم لنا فرط و نحن ان شاء الله بکم لاحقون‏» ، و در حدیثى دیگر چنین وارد است که بگویند: «السلام علیکم من دیار قوم مؤمنین و انا ان شاء الله بکم لاحقون (3) » .

یعنى: «راوى این روایت، عبدالله بن سنان نقل مى‏کند که از امام صادق علیه السلام سؤال کردم آیا سلام بر اهل قبور چگونه است؟ فرمود: آرى، [براى ایجاد رابطه بین خود و اهل قبور] چنین مى‏گوئى: «درود و سلام مى‏فرستم بر اهل دیار از مسلمین و مؤمنین و نیز خطاب بر ارواح مردگان کرده، مى‏گوئى که: شما از ما دور شده‏اید و ما به زودى به شما ملحق خواهیم شد (یعنى دیگر نگران نباشید و مشکل دورى ما از شما بالاخره حل خواهد شد) .

و در روایت دیگرى نیز چنین وارد شده است که:

«عن جراح مدائنى سالت ابا عبدالله علیه السلام: کیف التسلیم على اهل القبور قال: تقول: السلام على اهل الدیار من المسلمین و المؤمنین، رحم الله المستقدمین منا و المستاخرین و انا ان شاء الله بکم لاحقون (4) » .

«جراح مدائنى مى‏گوید: من از امام صادق علیه السلام سؤال کردم که بر اهل قبور چگونه سلام بدهم؟ یعنى با آنان چگونه رابطه نزدیک برقرار کنم فرمود: «در کنار قبر مؤمنین و مؤمنات، قرار گرفته چنین مى‏گوئى: درود بر اهل دیار از مسلمین و مؤمنین باد، خداوند رحمت کند پیشینیان از مردگان و آنهائى را که بعدا به شما ملحق شده‏اند و ما نیز بالاخره به شما ملحق خواهیم شد . (پس نگران نباشید و وحشت و ترس از دورى، شما را ناراحت نکند) .

حتى اگر در حال زیارت قبور، دست‏خود را روى قبر بگذارد و سوره «انا انزلناه فى لیلة‏القدر» را هفت مرتبه بخواند ایمنى آنان از عذاب و گرفتاریها، بیشتر خواهد بود .

بدیهى است که این، یکى از نتایج و آثار مفید و پرارزش زیارت اهل قبور و رابطه با آنها است که سختى زندگى در عالم مثال را براى آنها کم کرده، در روح آنان ایمنى و آرامش، ایجاد خواهد کرد . «على بن بلال‏» از امام رضا علیه السلام روایتى را چنین نقل مى‏کند که فرمود:

«من اتى قبر اخیه ثم وضع یده على القبر و قرا سورة: [انا انزلناه فى لیلة‏القدر] سبع مرات امن یوم الفزع الاکبر او یوم الفزع (5) » .

«از امام رضا علیه السلام نقل فرمود: کسى که کنار قبر برادر [دینى] خود آمده، دستش را بر روى قبر او نهاده و سوره قدر یعنى [انا انزلناه فى لیلة‏القدر] را هفت مرتبه بخواند از گرفتاریها و سختى‏هاى روز قیامت که باید پاسخ‏گوى اعمال خویش باشد، ایمنى پیدا مى‏کند . یعنى خداوند فضل و کرم و رحمت‏خود را شامل حال مؤمنان مرده مى‏نماید و آنها را از عذاب و درد و گرفتارى روز قیامت نجات مى‏دهد» .

پس زیارت اهل قبور یکى از راههاى عفو گناهان مردگان بوده و براى آنها راه نجاتى از این طریق پیدا مى‏شود که بتوانند گناهان خود را سبک گردانند و از عذاب و گرفتارى نجات پیدا کنند . پس زیارت اهل قبور، یک مساله اساسى براى ارواح موجود در عالم مثال بوده، سبکى گناهان را در بردارد .

ثمره زیارت اهل قبور از دیدگاه پیشوایان اسلامى، منحصر به مردگان نیست، بلکه دعاى انسان‏ها در کنار قبور مؤمنین و مؤمنات، مورد پذیرش قرار گرفته، به برکت و احترام مردگان حاجت زندگان را نیز برآورده مى‏کند .

چنانکه محمد بن مسلم از «امام صادق علیه السلام‏» به آن حضرت نیز از امام على علیه السلام نقل مى‏کند که فرمود:

«زورو امواتکم فانهم یفرحون بزیارتکم و لیطلب احدکم حاجته عند قبر ابیه و عند قبر امه بما یدعوا لهما (6) » .

«مردگان فامیل و عشیره خود را زیارت کنید زیرا آنان با زیارت شما، شاد مى‏شوند و علاوه بر این مناسب است همراه زیارت اهل قبور (و بخصوص) زیارت پدر و مادر خود، حاجت‏خود را از خداوند خواسته دعا کنید» .

در روایت دیگرى از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده است که راوى مى‏گوید: من با آن حضرت بودم که با هم داخل قبرستان بقیع شدیم در آنجا امام باقر علیه السلام در کنار قبر فردى از شیعه از اهل کوفه ایستاد: و چنین فرمود:

«اللهم ارحم غربته و صل وحدته و آنس وحشته و اسکن الیه من رحمتک ما تستغنى بها عن رحمة من سواک و الحقه لمن کان یتولاه (7) » .

«پروردگارا، غربت و تنهائى او را رحم کن و وحشت او را تو، مانوس باش و از رحمت‏خود، او را آرامش ده بطوریکه از رحمت غیر تو بى‏نیاز گردد، او را به کسى که دوست دارد، ملحق کن‏» .

از این روایت و روایات دیگر معلوم مى‏شود که در عالم پس از مرگ گرفتاریهاى روحى فراوانى وجود دارد که ارواح مردگان با آنها، هم‏ساز بوده، مواجه هستند .

الهم صل عل محمد و آل محمد و عجل فرجهم
خداوند اموات شما را خصوصا مادر عزیز و مهربونت را بیامرزه و روحش شاد و قرین رحمت الهی گردد.

!!! جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:26 ق.ظ

خیال کردم که این گوشه کنارا
یکی داره هوای کار ما را
یکی هم این میون دلسوز ما هست
نداره آرزو، آزار ما را
عجب بالا و پائین داره دنیا
عجب این روزگار دلسرده با ما
یه روز دور وبرم صد تا رفیق بود
منو امروز ببین تنهای تنها

!!! جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:17 ق.ظ


میگن بی گناه تا پای دار میره ولی بالای دار نمیره ولی هیچکس به این فکر نکرده که تا پای دار رفتن برای یه بی گناه از صد بار بالای دار رفتن یه گناه کار زجرآور تره


!!! جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:19 ق.ظ

خاطرمان باشد شایدسالها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت از کنار هم بگذریم و بگوییم ان غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود


!!! جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ق.ظ

[ ما از آن پاکدلانیم که زکس کینه نداریم ... یک شهر پراز دشمن و یک دوست نداریم ]
با حسین تا یا حسین یک نقطه کم دارد ولی با حسین بودن کجا و یا حسین گفتن کجا

علیرضا/ش سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:56 ق.ظ



28 صفر ؛ سالروز رحلت جانگداز و جانسوز رحمه للعالمین ، پیامبر صلح و دوستی
و سفیر وحدت مهربانی ؛ حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و شهادت مظلومانه سبط اکبر و فرزند عزیزشان ؛ کریم اهل بیت عصمت و طهارت ،
حضرت امام حسن مجتبی (ع) و همچنین سالروز شهادت غریبانه
حضرت ثامن الحجج ، امام رضا (ع) را تسلیت و تعزیت عرض می نمایم.

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد