غمکده یاس

**داســـــــتان تنهایی من ورویـــــــــــــــــــــا**

غمکده یاس

**داســـــــتان تنهایی من ورویـــــــــــــــــــــا**

یاسى

 

سلام دوستای خوب و مهربونم چند وقتی بود که نه به نت اومده بودم  

و نه به وبلاگم سری زده بودم  من این وبلاگ رو واسه دلم ساخته   

بودم و هر وقت که دلم میگرفت به اینجا میومدم با شماها درد دل  

 

میکردم امروزم بازاومدمه تا با شماها درد دل کنم و البته ازتون کمک  

 

 بگیرم امروزم دلم از دنیا  و آدمهاش گرفته امروز باز هم دیدم که ظلم  

 ستم هنوز وجود داره و خیلی ها هستن که بهشون ظلم میشه  

دوستای خوبم قصد دارم یه کار خیر انجام بدم اگه این وبلاگم نتونه به  

 کسی غیر از خودم کمک کنه به درد نمیخوره دوستای مهربونم قصد  

 

دارم یه موسسه خیریه بنام ((موسسه خیریه یاس ))درست کنم و  

 

دلیلش هم اینه که :::چند وقت پیش سری به یکی از ارگانهای دولتی 

 

 زدم همونهایی که اسم خیریه رو خودشون گذاشتنه و به مناسبتهای  

 

مختلف از مردم کمک میگیرند و متاسفانه هیچ کدوم از اونها  اونطور  

 که باید و شاید به اونهایی که محتاجند کمک نمیکنند و شماها هم 

  

خوب میدونید منظورم با چه موسسه هایی هست خلاصه به یکی از  

 همین موسسه ها سر زدم و با کمال ناباوری با چشمهای خودم دیدم  

که چقد بیرحم و سنگدلند  ((پیرزنی رنجور وبیمار را در یکی از همین  

موسسه هادیدم که اومده بود و به مسئول اونجا التماس میکرد  

که کولر خونه اش سوخته و نیاز به تعمیر داره ودر کمال حیرت دیدم که 

 

 اون مسئول چگونه با این زن مریض و مسکین رفتار کرد و اونو از اونجا بیرون کرد

دلم شکست و اشک توی چشمام جمع شد با مسئول  مربوطه حرفم 

 

 شد و بهش گفتم که وقتی موسسه ایی به این بزرگی و معروفی 

 

 نتونه مشکل یه پیرزن رنجور و بیمار را حل کنه  پس به درد چی  

 

میخوره و از اونجا اومدم بیرون .. اون روز مشکل پیرزن رو حل کردم ولی  

دوستای مهربونم میدونید چند تا مثل این زن و چند کودک یتیم و بیمار 

 

 وجود دارند که با اونها همین برخوردها میشه  

واسه همین تصمیم گرفتمه که موسسه خیریه ایی بنام ((موسسه 

  

 خیریه یاس))البته با کمک شماها درست کنم من تو این کار اول به  

 

 خدا و بعد به کمک شماها احتیاج دارم اگه میتونید کمکم کنید یا علی 

 

 بگید تا  کارم را شروع کنم بهم یا علی بگید تا قوت قلب بگیرم و به  

 

کمک شماها و یاری خدای مهربون کارم رو شروع کنم 

 

دوستای خوبم بیایید با کمک هم باعث شویم لبخندی بر لبهای کودکی 

 یتیم بنشیند بیایید تصمیم بگیریم که پول کارت شارژ امروزمان دفتری  

 

 باشد برای کودکی یتیم و یا شایدم لقمه نانی باشد برای پیرزنی   

رنجور و بیمار 

       ((((میتونید کمکم کنید تا با هم لبخند را مهمان خانه کوچک  

 

کودکی یتیم یا پیرزنی  رنجور و مریض کنیم؟؟)))

                               یا علی گفتیم و عشق آغاز شد  

      دستت را به من بده تا از آتش بگذریم ، آنان که سوختند همه 

تنها بودند                                                                                                                 

نظرات 59 + ارسال نظر
ناصر یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:58 ق.ظ http://www.heirantaghdir.blogfa.com

سلام
وب لاگت دیدم از وبلاگت و قالب که واسش انتخاب کردی خیلی خوشم اومد به وب لاگ من یه سری بزن دوس دارم نظرت راجع به شعرام و نوشته هام بدونم و اگه دوس داشتی باهم تبادل لینک کنیم
www.heirantaghdir.blogfa.com

چکاوک یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ب.ظ http://chakavak.bloogaf.cam

سلام من شمارا لینک کردم بااجازه وبت جالبه/من رالینک کن اکر دوست داشتی

سوگل چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ق.ظ http://sogol60.blogfa.com/

سلام وبلاگ جالبی داریداگر مایلید به وبلاگ من سربزنید وبلاگ گلهای وحشی به روز شد

فاطمه پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:13 ب.ظ http://fareshteh.blogfa.com

وب زیبایی داری یاسی چرا ناراحت باشی تو باید همیشه خوشحال باشی اگه خواستی میتو نی باهام درددل کنیم گلم

علی دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ب.ظ http://storyloveend.blogfa.com

سلام دوست من وبلاگ عشقف اول بعد از مدتها با سروده خودم آپ کردم بیا گل رز هم یادت نره منتظر نظرت در مورد سروده ام میمانم در وبلاگ عشق اول
مدیریت وبلاگ عشق اول علی[گل]

علیرضا/ش سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:45 ق.ظ

فقط خدا رو دوست دارمخدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با هر username که باشم، من را connect می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تا خودم نخواهم مرا D.C نمی کند .
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با یک delete هر چی را بخواهم پاک می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه friend برای من add می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه wallpaper که update می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با اینکه خیلی بدم من را log off نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همه چیز من را می داند ولی SEND TO ALL نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می گذارد هر جایی که می خواهم Invisibel بروم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه جزء friend هام می ماند و من را delete و ignore نمی کند.
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه اجازه، undo کردن را به من می دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه آن من را install کرده است
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت به من پیغام the line busy نمی دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اراده کنم، ON می شود و من می توانم باهاش حرف بزنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه دلش را می شکنم، اما او باز من را می بخشد و shout down ام نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه password اش را هیچ وقت یادم نمی رود، کافیه فقط به دلم سر بزنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تلفنش همیشه آنتن می دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه شماره اش همیشه در شبکه موجود است
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت پیغام no response to نمی دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچوقت نیازی نیست براش BUZZ بدهم

ع.ش/ سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:50 ق.ظ

سلام یاسی جون

خیلی خوش حالم دوباره وبلاگت رو ادامه داری میدی
امیدوارم بتونم از مطالب زیبایت باز هم بهره ببرم

برات آرزوی موفقیت میکنم/علیرضا

ع.ش/ سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 ق.ظ

داستان کوتاه قاتل و میوه فروش جنایت کاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی، با لباس ژنده و پر از گرد و خاک و دست و صورت کثیف، خسته و کوفته، به یک دهکده رسید.
چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود.
او جلوی یک مغازه میوه فروشی ایستاد و به پرتقال های بزرگ و تازه خیره شد. اما بی پول بود … بخاطر همین دو دل بود که پرتقال را به زور از میوه فروش بگیرد یا آن را گدائی کند.
دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس می کرد که به یکباره پرتقالی را جلوی چمشش دید.
بی اختیار چاقو را در جیب خود رها کرد و … پرتقال را از دست مرد میوه فروش گرفت.
میوه فروش گفت : بخور نوش جانت، پول نمی خواد !
سه روز بعد آدمکش فراری باز در جلوی دکه میوه فروش ظاهر شد. این دفعه بی آنکه کلمه ای ادا کند، صاحب دکه فوراً چند پرتقال را در دست او گذاشت.
فراری دهان خود را باز کرده گوئی میخواست چیزی بگوید، ولی نهایتاً در سکوت پرتقال ها را خورد و با شتاب رفت.
آخر شب صاحب دکه وقتی که بساط خود را جمع می کرد، صفحه اول یک روزنامه به چشمش خورد.
میوه فروش مات و متحیر شد وقتی که عکس توی روزنامه را شناخت.
عکس همان مردی بود که با لباسهای ژنده از او پرتقال مجانی میگرفت

علیرضا/ش سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 ق.ظ

این نیز بگذرد بزرگی درعالم خواب دید که کسی به او می گوید : فردا به فلان حمام برو وکار روزانه ی حمامی را از نزدیک نظاره کن.دو شب این خواب را دید و توجه نکرد ولی فردای شب سوم که خواب دید به آن حمام مراجعه کرد دید حمامی با زحمت زیاد و د ر هوای گرم از فاصله ی دوربرای گرم کردن آب حمام هیزم می آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است.به نزدیک حمامی رفت وگفت:کار بسیار سختی داری ،در هوای گرم هیزم ها را از مسافت دوری می آوری و… حمامی گفت:این نیز بگذرد.
یکسال گذشت برای بار دوم همان خواب را دید ودوباره به همان حمام مراجعه کرد دید آن مرد شغلش عوض شده ودر داخل حمام از مشتری ها پول می گیرد.مرد وارد حمام شد وگفت:یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون کار راحت تری داری،حمامی گفت:این نیز بگذرد.دوسال بعد هم خواب دید این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید … وقتی جویا شد گفتند:او دیگر حمامی نیست در بازار تیمچه ای(پاساژی) دارد ویکی از معتمدین بزرگ است.به بازار رفت و آن مرد را دید گفت:خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می بینم معتمد بازار وصاحب تیمچه ای شده ای،حمامی گفت:این نیز بگذرد.مرد تعجب کرد گفت:دوست من ،کار وموقعیت خوبی داری چرا بگذرد؟ چندی که گذشت این بار خود به دیدن بازاری رفت ولی او آن جا نبود .مردم گفتند:پادشاه فرد مورد اعتمادی رابرای خزانه داری خود می خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد واودر مدتی کم از نزدیکترین وزیر پادشاه شد وچون پادشاه او را امین می دانست وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند کمی بعد از وصیت، پادشاه فوت کرد اکنون او پادشاه است.مرد به کاخ پادشاهی رفت واز نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی بود جلو رفت خود را معرفی کرد وگفت:خدا را شکر که تو را در مقام بلند پادشاهی می بینم پادشاه فعلی وحمامی قبلی گفت: این نیز بگذرد.مرد شگفت زده شد وگفت :از مقام پادشاهی بالاتر چه می خواهی که باید بگذرد؟ولی مرد سفر بعدی که به دربار پادشاهی مراجعه کرد.گفتند: پادشاه مرده است ناراحت شد به گورستان رفت تا عرض ادبی کرده باشد مشاهده کرد بر روی سنگ قبری که در زمان حیاتش آماده نموده حک کرده ونوشته است این نیز بگذرد.

هم موسم بهار طرب خیز بگـــــــذرد
هم فصل ناملایم پاییز بگـــــــــــــذرد
گر نا ملایمی به تو کرد از قـضـــــــــا
خود را مساز رنجه که این نیز بگذرد

علیرضا/ش سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ق.ظ

ماه من!
غصه اگر هست، بگو تا باشد!
معنی خوشبختی،
بودن اندوه است ...!
این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین ...
ولی از یاد مبر؛
پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند؛
که خدا هست، خدا هست
و چرا غصه؟! چرا؟!؟

علیرضا/ش سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ق.ظ

متن ترانه همدم صدای همیشه جاودان معین

کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتنه محضه
کنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیرم
میگم وای چقدر سرده میام دستاتو میگیرم
یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم
از اینجا تا دمه در هم بری دلشوره میگیرم
فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودنه با هم
محاله پیشه من باشی برم سر گرم کاری شم
میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزهایی که حواسم نیست میگم خیلی دوستت دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خود ازاری
یه جورایی خود ازاری
کنارم هستی انگار همین نزدیکیاست دریا
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا
قشنگه ردپای عشق بیا بی چتر زیر برف
اگه حاله منو داری میفهمی یعنی چی این حرف
میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزهایی که حواسم نیست میگم خیلی دوستت دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خود ازاری
یه جورایی خود ازاری

علیرضا/ش سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:40 ق.ظ

#1دانلود آهنگ تیتراژ برنامه آفتاب مهربانی, آهنگ تیتراژ برنامه آفتاب مهربانی با صدای مجید اخشابی

وقتی تو برکه ساکت آسمون از دامن شب میفته سنگ طلا

شب که می سوزه و موج پیروزه و سلام صبح تن تو بی بلا ....

چشم جنگل تره ، زیر بال و پره ، خروس خورشید دشتا رنگی می شن !!!

از تو افسانه ها ، پریای سفید می رن به ابرا ، دیوها سنگی می شن !!!!

صبحت مثل بارون ، صبحت پر از دیدار ، صبحت الهی شکر ، یه صبح بی تکرار

صبحت یه زیتون زار ، یه مزرعه گندم ، صبحت پر از لبخند به خاطر مردم

مثل آفتاب میای ، لب هر چشمه ای یه دسته آهو تو رو تماشا کنن !!!!!

کشتیایی که شب توی مه گم شدن ، با مهربونیت راه رو پیدا کنن

صبحت مثل بارون ، صبحت پر از دیدار، صبحت الهی شکر یه صبح بی تکرار

صبحت یه زیتون زار ، یه مزرعه گندم ، صبحت پر از لبخند به خاطر مردم.


آهنگساز و خواننده: مجید اخشابی

شاعر: نسترن شیر محمدی

ع.ش/ سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ق.ظ

خداوند عزوجل به حضرت موسی علیه السلام وحی فرمود :

ای موسی ، سفارش مرا درباره 4 چیز خوب بخاطر بسپار :
1: تا وقتی که گناهانت بخشیده نشده و مورد آمرزش قرار نگرفته ای ، به عیب دیگران نپرداز.
2: تا زمانی که گنجها و خزانه های من تمام نشده ، برای رزق و روزیت غمناک نباش .
3: تا موقعی که پادشاهی من از دست نرفته ، بجز من به دیگری امید نداشته باش .
4: تا هنگامی که مُرده شیطان را ندیده ای ، از مکرش ایمن و آسوده خاطر نباش .
*********************************************************

سارایی چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 ق.ظ http://delshekaste86.blogfa.com

سلامممممممممممممممممممممم
من اومدم برا تولدم دعوتت کنم
بدو بیامنتظرم عزیزجونم

علیرضا/ش پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:06 ق.ظ

دنیای عشق
مردی مهربان عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند …
مرد به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند !
با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند !!!
کسی در آن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟!
مرد گفت : عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن …
چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!

هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیشت بزنند

ع.ش/ پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ق.ظ

گاه جلوی آینه می ایستم
خودم را در ان میبینم
دست روی شانه هایش می گذارم و
میگویم
چه تحملی دارد
دلت!!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:20 ق.ظ

اینگونه نگاه کنید ...دوست را به محبتش نه به کلامش
عاشق را به صبرش نه به ادعایش
...مال را به برکتش نه به مقدارش
خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش
دل را به پاکیش نه به صاحبش
غذا را به کیفیتش نه به کمیتش
سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ق.ظ


زندگی زیباست چون گل اگر بویش کنی
یا اگر چون عاشق پاکی تمنایش کنی
زندگی یک در میان در آستین دارد بهار
چون گل یاسی اگر جان را به قربانش کنی
آسمان زندگی هم طالب پرواز توست
......گر مثال یک کبوتر هردم آغازش کنی
زندگی ساز و امید آخر هر زنده ای
در میان لحظه های توست گر فریادش کنی

علیرضا/ش جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:55 ق.ظ


سهراب سپهری
به سراغ من اگر می آیید :

پشت هیچستانم

پشت هیچستان جایی است

پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصدهایی است

که خبر می آرند از گل واشده دورترین بوته خاک

روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح

به سرتپه معراج شقایق رفتند

پشت هیچستان چتر خواهش باز است

تا نسیم عطشی در بن برگی بدود

زنگ باران به صدا می آید

آدم اینجا تنهاست

و در این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاری است

به سراغ من اگرمی آیید

نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من

[ بدون نام ] جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:09 ق.ظ

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام
داستان واقعی
۵۰ سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم یه ازدواج گرفت با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر، ماجرا را شنید بشدت غمگین شد چون دختر او مخفیانه عاشق شاهزاده بود ، دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسی نداری، نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا. دختر جواب داد: می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند، اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم.
روز موعود فرا رسید و شاهزاده به دختران گفت: به هر یک از شما دانه ای می دهم، کسی که بتواند در عرض ۶ ماه زیباترین گل را برای من بیاورد، ملکه آینده چین می شود.
دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت. سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد، دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و راه گلکاری را به او آمیختند، اما بی نتیجه بود، گلی نرویید.
روز ملاقات فرا رسید، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر کدام گل بسیار زیبایی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدان های خود داشتند. لحظه موعود فرا رسید شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود. همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است. شاهزاده توضیح داد: این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراتور می کند: گل صداقت… همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود.

علیرضا/ش جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:43 ق.ظ

علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل کردند که : استاد ما عارف برجسته « حاج میرزا علی آقا قاضی » می‏گفت : در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما ، مادر یکی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت کرد . این دختر در مرگ مادر ، بسیار ضجه و گریه می‏کرد و جداً ناراحت بود ، و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله کرد که همه حاضران به گریه افتادند . هنگامی که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند ، دختر فریاد می‏زد : من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چه خواستند او را آرام کنند ، مفید واقع نشد ؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند ، ممکن است جانش به خطر بیفتد . سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند ، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند ، ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند ، و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و دریچه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید . دختر در شب اول قبر ، کنار مادر خوابید ، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است ، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است . پرسیدند چرا این طور شده‏ ای ؟ در پاسخ گفت : شب کنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم ، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد ، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب می‏داد ، سؤال از توحید نمودند ، جواب درست داد ، سؤال از نبوت نمودند ، جواب درست داد که پیامبر من محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است . تا این که پرسیدند : امام تو کیست ؟ آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت : « لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم » در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏کشید . من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع که می‏بینید که همه موهای سرم سفید شده در آمدم . مرحوم قاضی می‏فرمود : چون تمام طایفه آن دختر ، در مذهب اهل تسنن بودند ، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع ، تطبیق می‏کرد و آن شخصی که همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم ، حضرت علی (ع) بوده‏اند) و خود آن دختر ، جلوتر از آنها به مذهب تشیع ، اعتقاد پیدا کرد .

ع.ش/ جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:44 ق.ظ

داستان کوتاه دو فرشتهدو فرشته مسافر ، برای گذراندن شب ، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند . این خانواده رفتار نا مناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند . بلکه زیر زمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند . فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد . وقتی فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کار را کرده ، پاسخ داد (( همه امور بدان گونه که می نمایند ، نیستند ! )) شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نوازرفتند . بعد از خوردن غذایی مختصر زن و مرد فقیر ، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند . صبح روز بعد فرشتگان ، زن و مرد فقیر را گریان دیدند ، گاو آنها که تنها وسیله گذران زندگیشان بود ، در مزرعه مرده بود . فرشته جوان عصبانی شد و از فرشته پیر پرسید : چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد ؟ خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی ، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد ! فرشته پیر پاسخ داد : وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم ، دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد . از آنجا که آنان بسیار حریص و بد دل بودند ، شکاف را بستم و طلا ها را از دیدشان مخفی کردم . دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودم ، فرشته مرگ برای گرفتن جان زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم ! همه امور به دان گونه که نشان می دهند ، نیستند و ما گاهی اوقات خیلی دیر به این نکته پی می بریم . پس به گوش باشید شاید کسی که زنگ در خانه شما را می زند فرشته ای باشد و یا نگاه و لبخندی که شما بی تفاوت از کنارش می گذرید ، آنها باشند که به دیدار اعمال شما آمده اند !

ع.ش/ جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:55 ب.ظ

خدایارهایم نکن...
خطا از من است، می دانم.
از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد”
اما به دیگران هم دلسپرده ام
از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین”
......اما به دیگران هم تکیه کرده ام
اما رهایم نکن
بیش از همیشه دلتنگم
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم
::

علیرضا/شمال سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ب.ظ

گالری صوتی - آهنگ های محمد اصفهانی
سرد تمام لحظه هام پاییزه باغچه ی تنم

بی تو نفس نمیکشم هر لحظه من جون میکنم

رفتی سفر چه آروم نگفتی یاری داری

نگفتی پشت این در چشم انتظاری داری

کاشکی میشد که یک شب مهمون خواب من شی

حتی واسه یه لحظه رویای ناب من شی

دیدار ما عزیزم باشه واسه قیامت

اما بدون به دوریت هرگز نکردم عادت

نداره راه برگشت این سفر همیشه قصه ی بی تو بودن

هیچ وقت تموم نمیشه....

هنوزم که هنوزه دلم هواتو داره گوشیه کناره خونه تورو یادم میاره

کاشکی میشد که یه شب مهمون خواب من شی

حتی واسه یه لحظه رویای ناب من شی

دیدار ما عزیزم باشه واسه قیامت

اما بدون به دوریت هرگز نکردم عادت

علیرضا/ش پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:20 ق.ظ

روز قسمت بود ، خدا هستی را قسمت می کرد . خدا گفت :
چیزی از من بخواهید هر چه که باشد شما را خواهم داد
سهم تان را از هستی طلب کنید زیرا که خداوند بسیار بخشنده است .
و هر که آمد چیزی خواست یکی بالی برای پریدن و دیگری
پایی برای دویدن . یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی
چشمانی تیز . یکی دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان
را . دراین میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت : خدایا
من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم نه چشمانی تیز و
نه جثه ای بزرگ ، نه بالی و نه پایی نه آسمان و نه
دریا ، تنها کمی از خودت ، تنها کمی از خودت را به
من بده .و خدا کمی نور به او داد . نام او کرم شب تاب شد .
خدا گفت : آن نوری که با خود دارد بزرگ است . حتی
اگر به قدر ذره ای باشد . تو حالا همان خورشیدی که
گاهی زیر برگی کوچک پنهان می شوی و رو به دیگران گفت :
کاش می دانستید که این کرم کوچک ، بهترین را خواست زیرا از
خدا جز خدا نباید خواست .

سارا گلی چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:25 ب.ظ http://kahkeshan-eshgh.blogfa.com

سلام یاس خانم ..

پس اومدی اینجا .. آره؟؟ پیدات کردم

منم میخوام تو این خیریه کمک کنم .. چیکار کنم؟؟

نسترن پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ب.ظ http://mosafere-tanha.blogfa.com/



´´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´
´´´´´´¶¶´´´´¶¶¶¶¶´´¶¶¶¶´¶¶¶¶´´
´´´´´´¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶´¶¶´´´´¶´
´´´´´´¶´´´´´´´´´´¶´¶¶¶¶¶¶´´´¶´
´´´´´¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶´´´¶¶¶¶¶´
´´´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´
´´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶´´
´¶¶¶´´´´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´´¶´´
´´´¶´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´¶´´
´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´¶´´
´´¶¶¶´´´´´´´´´¶¶¶´´´´¶¶´´´¶¶´´
´´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶´´
´´´´´´´¶¶¶´´´´´´´´´´´´´¶¶¶´´´´
´´´¶¶¶¶¶´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´
´´´¶´´´´¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶¶´´´¶´´´´´
´´´¶´´´´¶¶¶´¶¶¶¶¶¶¶¶´´´¶¶¶´´´´
´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶´´´¶¶´´
´´¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´¶´´
´¶´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´¶´´
´´¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´¶´´
´´¶¶´´´´´´´¶¶´´´´¶¶´´´´´´¶¶´´´
´´´´¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶´´´´´

نسترن پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:59 ب.ظ http://mosafere-tanha.blogfa.com/

♥♥_♥♥آپم
_♥♥___♥♥آپم
_♥♥___♥♥_________♥♥♥♥آپم
_♥♥___♥♥_______♥♥___♥♥♥♥آپم
_♥♥__♥♥_______♥___♥♥___♥♥آپم
__♥♥__♥______♥__♥♥__♥♥♥__♥♥آپم
___♥♥__♥____♥__♥♥_____♥♥__♥آپم
____♥♥_♥♥__♥♥_♥♥________♥♥آپم
____♥♥___♥♥__♥♥آپم
___♥___________♥آپم
__♥_____________♥آپم
_♥_____♥___♥____♥آپم
_♥___///___@__\__♥آپم
_♥___\\______///__♥آپم
___♥______W____♥آپم
_____♥♥_____♥♥آپم
_______♥♥♥♥♥آپم


نسترن شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 ق.ظ http://mosafere-tanha.blogfa.com/


´´´´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´¶¶´´´´´آپ کردم ´´´´´´¶¶
´´´´´¶¶´´´´´´ بدو بیا ´´´´´´´´¶¶
´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶
´´¶¶´´´راستی نظر یادت نره هااااااا´´´´¶¶
´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶´¶
´¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶´´´´´´´´´´´´´¶
´¶´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´´´´´´´¶
´¶´´´´´´´´´´´´¶¶´¶´´´´´´´´´´´¶´´´¶
´¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶´´´´¶
´¶´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´¶¶´´¶´´´´¶
´´¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶´¶´´´´´¶¶¶¶¶¶´´´¶
´´¶¶´´´´´´´¶´´´´´¶´´´´¶¶¶¶¶¶´´´¶¶
´´´¶¶´´´´´´¶´´´´¶´´´´¶¶¶¶´´´´´¶
´´´´¶´´´´´´¶´´´¶´´´´´¶´´´´´´´¶
´´´´¶´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´´¶´´¶¶
´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶´´¶
´´´´´¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶¶´´´´´´¶
´´´´´´´´¶¶¶´´´´´¶¶´´´´´´´¶¶
´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶¶¶¶¶¶´
´´´´´´´´´´¶¶´´´´´´¶¶´¶
´´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´¶´¶¶
´´´´´´´´´¶´´¶¶´´´´´¶´´´¶
´´´´¶¶¶¶¶¶´¶´´´´´´´¶´´¶´
´´¶¶´´´¶¶¶¶´¶´´´´´´¶´´´¶¶¶¶¶¶¶
´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶´´´´´¶´¶¶´´´´´¶¶
´´¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´´¶
´´´¶¶´´´´´´´´´¶´´´¶´´´´´´´´´´¶


زهرا سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:22 ب.ظ

سلام عزیزم راستش زیاد وقت نداشتم که بتونم کل وبلاگتو ببینم ولی خیلی خوشم اومد فکر میکنم احساساتو خیلی درک میکنم بازم بهت سرمیزنم.

نسترن چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:25 ب.ظ http://mosafere-tanha.blogfa.com/

-------------------------_(/_\)
-------------------------,((((^`/-
------------------------((((--(6-/-
----------------------,(((((-,,----/
--,,,_--------------,(((((--\"._--,',;
-((((\\-,...-------,((((---\----`,@)
-)))--;'----`"'"'""((((---(------´´
(((--\------------(((------/
-))-|----------------------|
((--|--------.-------'---- -|
))--/-----_-'------`t---,.')
(---|---y;---,-""""-./---/\--
)---/-.\--)-\---------`/--/
---|.\---(-(-----------\-\'
---||-----//----------\\'|
---||------//-------_\\'|ا
---||-------))-----|_\--||
---/_/-----|_/----------||
---`'"------------------\_|
برات اسب گذاشتم که زود بیای
فقط اسب سواری که بلدی ؟؟
آپم خوشحال میشم که بیای

کاوه پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:59 ب.ظ http://kaveh20sekoot.blogfa.com

سلام نیستی یاسی جون .نکنه از ما فقط بدت میاد

نسترن پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:40 ب.ظ http://mosafere-tanha.blogfa.com/



.آپم ...........…...…’•,.آپم `’•,*’
..............……....`’•,,•’`
…...…,•’``’•,•’``’•,
…...…’•,`’•,*,•’`,•’
...……....`’•,,•’`
,•’``’•,•’``’•,
’•,`’•,*,•’`,•’
.....`’•,,•’
,•’``’•,•’``’•,
’•,`’•,*,•’`,•’
,•’``’•,•’``’•,.
’•,`’•,*,•’`,•’
.....`’•,,•......’
…...…,•’``’•,•’``’•,
…...…’•,`’•,*,•’`,•’
...……....`’•,,•’`
…..............…,•’``’•,•’``’•,
...........…...…’•,`’•,*,•’`,•’
..............……....`’•,,•’`
…..............…,•’``’•,•’``’•,
...........…...…’•,`’•,*,•’`,•’
..............……....`’•,,•’`
…...…,•’``’•,•’``’•,
…...…’•,`’•,*,•’`,•’
...……....`’•,,•’`
,•’``’•,•’``’•,
’•,`’•,*,•’`,•’
.....`’•,,•’
آپم و منتظر حضور گرمت

خوشحال میشم به دیدنم بیای


نسترن چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:10 ق.ظ http://mosafere-tanha.blogfa.com/

………………..?
…………………*………………...
?...…………**…………..?
..**……….*….*……..**آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

….*..*…..*…..*….*..*
……*…..*……….*.....*
……************……….
……..*..lovel…*
…..*..lovelovelo…*
…*..lovelovelove….*
..*.lovelovelovelove…*…………….*….*
.*..lovelovelovelovelo…*………*..lovel….*
*..lovelovelovelovelove…*….*…lovelovelo.*
*.. lovelovelovelovelove…*….*…lovelovelo.*
.*..lovelovelovelovelove…*..*…lovelovelo…*آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
..*…lovelovelovelovelove..*…lovelovelo…*
…*….lovelovelolovelovelovelovelovelo…*
…..*….lovelovelovelovelovelovelov…*
……..*….lovelovelovelovelovelo…*
………..*….lovelovelovelove…*
……………*…lovelovelo….*آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
………………*..lovelo
آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

خزان چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:24 ب.ظ http://sunnyy.blogfa.com

شاید آنروز که سهراب نوشت:

تا شقایق هست زندگی باید کرد

خبری از دل پر درد گل یاس نداشت...

نسترن جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 ق.ظ http://mosafere-tanha.blogfa.com/

salam do0o0st junam khufi?
budo bia ke up kardam
montazere hozore garmet hastam bye

علی جمعه 4 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ب.ظ http://storyloveend.blogfa.com

اپم

میلاد شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ http://miladshams.blogfa.com

عااااااااااااااااااااااااااالیه ولی ناراحت نباش. من که تا حالا از ناراحتی و چشم به راهی خیری ندیدم ولی خوب چه کنم باید بسوزم...
به وبلاگم سری بزن.ممنون.

مارال سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:08 ق.ظ http://www.maralsahra.blogfa.com

آبجی جونم منم خیلی دوست دارم تواین تصمیمی که گرفتی کمکت کنم،اماچه کنم که خرج خودم هم این واون دارن میدن امامیتونم فقط باحرفام تشویقت کنم.خیلی خوشحالم که هنوزآدمایی مثل تووجوددارن که به فکربچه های بی پناه ونیازمندی مثل ماهاهستن.خوشحال شدم ازاینکه یه آبجی مث تودارم.توهم بازبه مت سریزن

ازیـــــــتــــا امـــــــیـــــ شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:24 ق.ظ

سلام یاسی عزیزم اومدم یه سری به وبلاگت بزنم اما چیزی ندارم که بگمیه شعر دارم میزارمش {{دوره گردم
دار قالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری: کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی زد و بغضش شکست
اول سال است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوش از ما ربود
اتفاقا مادرم هم روزه بود

چهره اش دیدم که لک بر داشته
سوختم،دیدم که بابا پیر بود
بدتر از این خواهرم دلگیر بود

باز آواز درشت دروه گرد
پرده اندیشه ام را پاره کرد

دورهه گردم
دار قالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری کوزه خالی می خرم

خواهرم بی روسری بیرون دوید
های آقا سفره خالی می خرید؟}}

خاله ریزه شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ب.ظ http://www.9002747.blogfa.com

سلام عزیزم,آپم[گل]

خاله ریزه جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:34 ب.ظ http://www.9002747.blogfa.com

[گل][گل][گل].-.._ .________._.-.[گل][گل][گل]

.-.-.-..-.-..-.-.-.-.-.-خاااااااااااااااله ریییییییییییییییییییییییییزه.-.-.-.-.-.-


[قلب][قلب][قلب].-._ .________._.-.[قلب][قلب][قلب]

.-.-.-..-.-..-.-.-.-.-.-خااااااااااااااااله ریییییییییییییییییییییییییزه.-.-.-.-.-.-

[گل][گل][گل].-.._ .________._.-.[گل][گل][گل]


.-.-.-..-.-..-.-.-.-.-.-خاااااااااااااااله ریییییییییییییییییییییییییزه.-.-.-.-.-.-


[قلب][قلب][قلب].-._ .________._.-.[قلب][قلب][قلب]

.-.-.-..-.-..-.-.-.-.-.-خااااااااااااااااله ریییییییییییییییییییییییییزه.-.-.-.-.-.-

[گل][گل][گل].-.._ .________._.-.[گل][گل][گل]


مسعود سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:26 ب.ظ http://masoud006.mihanblog.com

زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی
که زندگی را جز با او بودن او نمی خواهی ...!

وبلاگ قشنگی دارین خوشحال می شم اگه به منم سر بزنین ...

محسن باقری یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:36 ب.ظ http://myvel.ir

سلام
وبلاگ خیلی قشنگی داری
گفته بودی آدرس انجمن و وبلاگمو بذارم ...
دل نوشته های خودم
www.MohsenBagheri.IR
و
انجمن که توش عضو شدی :
www.myvel.ir

ممنون
فعلا
یا علی مدد

صدف دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ق.ظ http://ice4ever.blogfa.com

سلام عزیزم....
وب مهربونی داری....خوشحال میشم به غمکده منم سر بزنس

جیر جیرک ناقلا چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ق.ظ

سلام یا سمن ژون امید وارم بتونی این کارو بکنی من تها کاری که میتونم واست بکم دعــــــــــــــــــــــــــــــــــاست

فرناز سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:57 ب.ظ http://www.9002747.blogfa.com

_________@@@@@@___________@@@@@
_______@@@________@@_____@@_______@
________@@___________@@__@@_______@@
________@@____________@@@__________@@
__________@@________________________@@
____@@@@@@___________________@@@@@@@
__@@@@@@@@@_________________@@@@@@@
__@@______________________________________@@
_@@_________________@@@@@________________@@
_@@________________@@@@@@_______________@@
_@@@______________@@@@@@______________@@@
__@@@@_____________@@@@____________@@@@
____@@@@@@______________________@@@@@@
_________@@_________________________@@
________@@___________@@_____________@@
________@@@________@@@____________@@
________@@@______@@@__@__________@@
_________@@@_____@@@___@@@@@@@
__________@@@@@@@
___________________@
____________________@
_____________________@
_هزاران شاخه گل تقدیم بهِ شما__@
_____آپم بدو بیا گلم ______@
______________________@____@@@
____________@@@@___@@__@__@
_____________@____@@_@__@__@
______________@@@____@_@@@
_______________________@

دلداده - الفور جمعه 30 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:38 ق.ظ

سلام قولا من رب الرحیم

افسون دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:38 ب.ظ http://www.afsoonrr.blogfa.com

سلام دوست من...واقعا عالیه..موفق باشی

راستی دوست داشتی منو با اسم دانستنی ها بلینک
بعد بگو با چه اسمی بلینکمت

مهسا یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:47 ب.ظ

سلام دوست خوبم خیلی خوب بودمرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد